گردون آلپورت، در کتاب فرد و دین او، به توصیف ارای خود در رشد مذهبی پرداخت که کودک اصولا چطور از لامذهبی به نقطهای میرسد که ایمان بخشی منسجم از شخصیت او میشود. آلپورت معتقد بود که دین اکتسابی است و به لحاظ زیستشناختی موروثی نیست، اگر چه این را هم میپذیرفت که دین تا حدی از نیازهای اساسی انسان سرچشمه میگیرد.
به عقیده او کودکان، دست کم در آغاز (به لحاظ روانشناختی) اندکی شبیه گلولهای از گِل هستند – میتوان آنها را به انواع شکلهای جالب درآورد و قالب زد. در نتیجه، فرهنگ و محیط جهت گیری مذهبی را شکل میدهند، درست همان گونه که در سایر جنبههای رشد کودک موثرند.
پس کودکان از مرحله لامذهبی به سوی اکتساب پاسخها و عادات اجتماعی (مثلا سر خم کردن، به هم زدن دستها – کارهای سادهای مثل مسواک زدن) حرکت میکنند. کودکان نمیدانند که این کارها را چرا انجام میدهند، اما به آنها میآموزند که «ادا»ی برخی آیینهای مذهبی را «درآورند».
به نظر آلپورت، بچههای کوچک بسیار منْمحورند و تصور میکنند که قطب عالم وجوند؛ پس ممکن است نیایش را وسیلهای برای دستیابی به چیزهای مادی ببینند. به همین ترتیب، بچههای کوچک توضیحات و سخنان بزرگسالان را در هم میبافند و به معانیای تبدیل میکنند که کودکان خودْ میفهمند.
مثلا آلپورت از پسر بچهای سخن میگفت که گمان میکرد خدا باید بادنمایی بر فراز انبار باشد، زیرا شنیده بود که خدا بسیار بلند و درخشان است، و خروس بادنما بلندترین و درخشانترین چیز در دنیای آن کودک بود. به علاوه، مفاهیم مذهبی بچههای کوچک معمولا انسانپندارانه (انتساب صفات انسانی به خدا) است؛ آنها ممکن است خدا را به صورت شاه، پیرمرد، یا «سوپرمن» تصور کنند.
آلپورت معتقد بود که خودپرستی کودکان در سالهای قبل از بلوغ ناگزیر به سرخوردگی و ناکامی میانجامد؛ این فرایند با چیزهایی از قبیل مرگ حیوان دستآموز یا محرومیت از مواهب مادی آغاز میشود و در نهایت به تجدید نظر در اندیشههای مربوط به عنایت الاهی ختم میگردد. اصولا آلپورت بر آن بود که کودکان در این هنام از نوع «خویش کام» دین به نوع «ناخویش کام» آن روی میآورند. به مرور زمان، ودکان بزرگتر جنبههای انتزاعی دین داری را کم کم درک میکنند و دیگر نیاز ندارند که هر چیزی را در قالبهای ملموس بگنجانند.
کم کم با «درونْ گروه» (یعنی گروه دینی خوشان) نیز هماهنگ میشند. همه اینها، معمولا در نوجوانی، به پیدایش دین به عنوان جزء لازمی از شخصیت میانجامد. این امر را گذار از ایمانی که در واقع «اسباب دست دوم» (یعنی پی بردن و «اعتقاد» ورزیدن به آموزههای دینی والدین) است به دینی دانستهاند که «اسباب دست اول» است و در دوره نوجوانی روی میدهد (یعنی دین بخشی از شخصیت خود نوجوان میشود).
این تحلیلی جالب و ژرفبینانه از رشد مذهبی کودک است، اما در قیاس با دیگر نظریههای رشد که مراحل مشخصی را در نظر میگیرند کمی دور از نظاممندی است. به علاوه، برای سنجش ارای آلپورت پژوهشی کمی صورت گرفته است. آلپورت اذعان داشت که مفهومسازی پیاژه بر سایر نظریههای رشد مذهبی، که به نوبه خود محرک بررسیهای زیادی بودهاند، بسیار شدیدتر بوده است.
فرستنده: محمدامین موفق – HotsonHor M.A.M
منبع: روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی، اسپیلکا


