ویژگیهای مشترک درمانها
همانگونه که لمبرت و برگین (۱۹۹۴) میگویند یکی از تلویحات درمانی آن است که شاید تغییرات مثبت حاصل از درمان روانشناختی نتیجه و محصول ویژگیهای مشترک باشد که فراسوی مرزهای نظری و درمانی است. لمبرت و برگین (۱۹۹۴) فهرستی از ویژگیهای مشترک (عوامل مشترک) مطرح در فرایند زنجیرهای نتیجهگیری مثبت از درمان ارایه میدهند.
به طور خلاصه فرض آنها این است که عوامل حمایتی مشترکی باشد که فراسوی مرزهای نظری و درمانی است. لمبرت و برگین (۱۹۹۴) فهرستی از ویژگیهای مشترک مطرح در فرایند زنجیرهای نتیجهگیری مثبت از درمان ارایه میدهند. با روان حامی همراه باشید.
به طور خلاصه فرض آنها این است که عوامل حمایتی (مثلاً رابطه مثبت، اعتماد) زمینهساز بروز تغییر در عقاید و نگرشهای مراجعان، عوامل یادگیری (مثلاً یادگیری شناختی، بینش) و در نتیجه تغییر رفتار (عوامل کنشی ـ مثلاً مهارت پیدا کردن یا خطر کردن) میشوند.
نقش متخصص. فرض بر این است که درمانگر در درمان، چیزی بیش از پذیرش، گرم بودن، احترام و علاقه ارایه میدهد. این خصوصیات شخصی برای روانشناس بالینی شدن کافی نیستند. عقل و درک متعارف چنین حکم می کند که یک نفر برای آن که رواندرمانی انجام بدهد باید کاملاً علاقهمند به دیگران باشد. اما در حقیقت این کافی نیست.
جدول: ویژگیهای مشترک بین رواندرمانیهایی که نتیجه مثبتی دارند
عوامل حمایتی | عوامل یادگیری | عوامل کنشی |
تخلیه هیجانی | توصیه | تنظیم رفتار |
همانندسازی با درمانگر | تجربه عاطفی | مهارتیابی شناختی |
کاهش انزوا | درونسازی تجربههای مشکلساز | روبرو شدن با ترسها |
رابطه مثبت | تجدید نظر در مورد کارایی خود | تسلط یافتن |
قوت قلب گرفتن | یادگیری شناختی | الگوبرداری |
تخلیه تنش | تجربه هیجانی اصلاحی | تمرین |
ساختار | کشف یک چهارچوب مرجع درونی | واقعیت آزمایی |
اتحاد درمان بخش | بازخورد | تجربه کردن موفقیت |
مشارکت فعال درمانگر / مراجع | بینش | خطر کردن |
متخصص بودن درمانگر | استدلال منطقی | دقت نظر |
گر بودن، احترام گذاشتن، همدلی، پذیرش و خلوص درمانگر | ||
اعتماد |
ویژگیهای مشترک رواندرمانیها، منبع: لمبرت و برگین (۱۹۹۴)
در تمام اشکال رواندرمانی بیماران حق دارند علاوه بر ملاقات با یک انسان گرم و مهربان با یک انسان صاحب صلاحیت ملاقات کنند. صلاحیت نیز فقط در گروه آموزشهای طولانی و دشوار است. عدهای ممکن است فوراً بگویند نقش متخصص یعنی وارد کردن یک عنصر استبدادی در رابطه و اقرار ضمنی به نابرابری بیمار و درمانگر و در نتیجه از بین رفتن احترام متقابل بین بیمار و درمانگر. ولی ظاهراً تداوم احترام متقابل منوط به این است که طرفین نقشهای یکدیگر را درک کنند و بپذیرند. البته این به معنای بهتر بودن درمانگرها از بیماران نیست هیچ یک نمیتوانند خود را برتر از دیگری بدانند. در عین حال، این نوع برابری نمیتواند منکر اهمیت و نقش حساس آموزش، دانش و تجربهای باشد که درمانگران در حل مسایل بیماران از آنها برخوردارند.
تخلیه هیجانات / کاتارسیس. عدهای گفتهاند رواندرمانی بدون عصبانیت، اضطراب یا گریستن، رواندرمانی نیست. رواندرمانی یک تجربه هیجانی است. اکثر رواندرمانگرها چنان بر این موضوع تاکید دارند که وقتی بیماری چند جلسه آرام، بدون احساس و خیلی معقول رفتار میکند به سودمند بودن رواندرمانی خود شک میکنند. افراد معمولاً مشکلات مهمی دارند که برای رواندرمانی مراجعه میکنند. در نتجیه مشکلاتشان احتمالاً مقدمات مهمی هم داشتهاند.
تخلیه هیجانات یا کارتارسیس. بخش حیاتی اکثر رواندرمانیهاست. اگر چه در بعضی از رواندرمانیها اتکای بیشتری بر ابراز هیجانات میشود ولی هر درمان جدیدی که از این مهم غافل شود مورد انتقاد قرار خواهد گرفت. از سوی دیگر، در برخی از رواندرمانیها (مثل روش کنترل عصبانیت)، کاتارسیس [یا تخلیه هیجانی] اصولاً کار درستی نیست. در این درمانها سعی میشود مراجع کنترل بیشتری روی هیجاناتش پیدا کند.
رابطه / اتحاد درمان بخش. به نظر برخی از صاحبنظران، ماهیت رابطه یا اتحاد درمانبخش بیمار و درمانگر، بیشترین نقش را در موفقیت درمان دارد. اگر چه تمام درمانگرهارابطه را به عنوان مهمترین عامل «شفابخش» قبول ندارند ولی تقریبا تمام درمانگرها به اهمیت بسیار زیاد این رابطه اقرار دارند.
درمانگر کارآمد کسی است که میتواند مراجع را بپذیرد، در مورد او قضاوت نکند، واقعنگر باشد، بصیر باشد و در عین حال متخصص باشد. البته این صفات کلی در مورد تمام درمانگران مصداق پیدا نمیکنند و در مورد کسانی هم که مصداق دارند، همیشه دیده نمیشوند. با این حال ظاهرا مهمترین دلیل موفقیتو تداوم رواندرمانی در جامعه امریکا این است که درمانگرها میتوانند نیازهای شخصی خود را کنار بگذارند و در عین تخصص داشتن و قضاوت نکردن، رازدار باشند و بیمار را درک کنند و با او گرم باشند.
کاهش اضطراب/ تخلیه تنش. ابتدا باید اضطراب ناشی از مشکلات زندگی بیمار را آن قدر کم کنیم تا بتوانیم علل مشکلاتش را بررسی نماییم. شرایط اصلی روان درمانی ـ از جمله ماهیت رابطه، خصوصیات درمانگر، رازداری و حفظ حریم خصوصی ـ در کنار هم قوت قلب و آرامش خاطری به مراجعان میدهند که میتواند میزان اضطراب مراجع را کم کند و به او اجازه بدهد در مورد تجربههایش به طور منظم و با قاعده فکر کند.
تفسیر / بینش. بسیاری از غیرمتخصصها به اشتباه، رواندرمانی را فرایند سادهای میدانند که طی آن یک نفر مشکلش را مطرح میکند، درمانگر از او میخواهد تجربههای دوران کودکیاش را شرح بدهد، سپس درمانگر معنای واقعی این تجربهها را تفسیر میکند و شرح میدهد و آنگاه فرد مورد نظر به بینش دست مییابد.
با این حال در سناریوی مطرح شده یک واقعیت نهفته است. گروه بزرگی از رواندرمانگرها برای تجربههای دوران کودکی اهمیت قایلند، هر چند از لحاظ میزان اهمیتی که برای این تجربه قایلند، میزان اطلاعتی که در مورد این تجربهها میگیرند و نظرشان در مورد تاثیرات این تجربهها با هم فرق دارند. تفسیر نیز یکی از مولفههای مشترک رواندرمانی است. اما مجدداً هر یک از مکاتب رواندرمانی در خصوص میزان استفاده از تفسیر، نوع و زمانبندی تفسیر و اهمیتی که برای تفسیر قایلند با هم فرق دارند. در سالهای سپری شده، بینش به تدریج اهمیت خود را از دست داده است.
البته هنوز هم برای بینش اهمیت قایلند ولی تغییرات رفتاری چشمگیر معمول چیزهای دیگری است. بینش اگر چه تسهیل کننده کمال و بهبود روانشناختی است ولی به خودی خود موجب بروز این تغییرات نمیشود. در واقع بعضی از بیماران بینش پیدا کردن را حربهای قرار میدهند تا از زیر بار مسئولیت ایجاد تغییر در زندگیشان فرار کنند.
ایجاد قابلیت / مهارتیابی: به تعبیری، هدف اکثر درمانها، ایجاد قابلیت و کارایی بیشتر انسانهاست. ویژگیهای قبلی اشاره شده در مورد رواندرمانی راه را برای کارایی و رضایت بیشتر، هموار میسازند. اما در کنار رابطه درمانی و کاهش اضطراب، برخی از درمانها ویژگیهای دیگری دارند که در اینجا قابل طرح هستند. برای مثال، درمان موقعیتی فراهم میآورد تا بیمار چیزهای جدیدی یاد بگیرد و شیوههای فکری غلط خودش را اصلاح کند. ایجاد قابلیت و مهارتیابی یکی از ویژگیهای مشترک درمانهاست.
پس درمان چیزی بیش از گرفتن جنهای کهنه روانشناختی است و میتواند به معنای واقعی کلمه یک تجربه آموزشی باشد. بندورا (۱۹۸۹) بر اهمیت احساس خودبسندگی در ارتقای عملکرد افراد تاکید کرده است. خلاصه این که وقتی احساس مهارت داشتن میکنیم ـ یعنی اعتماد به نفس داریم، توقع داریم عملکرد خوبی داشته باشیم و به طور کلی در مورد خودمان احساس خوبی داریم ـ بیشتر احتمال دارد عملکرد مؤثری داشته باشیم.
عوامل غیراختصاصی: ایمان و امید به قابلیت بیشتر و انتظار قابلیت بیشتر از جمله عوامل غیراختصاصی هستند که در درمان موفقیتآمیز نقش دارند. عوامل زیادی میتوانند اینگونه انتظارات را ایجاد کنند. نخستین عامل این است که رواندرمانی غالباً راز و رمز دارد ـ حداقل به نظر مردم. و بالاخره تقریبا تمام درمانگرها به یک نظریه تغییر درمانبخش پای بندند. این نظریه چه نظریه [شرطیسازی] عامل باشد، چه نظریه ناهشیار و چه ظرفیت کمال، حضور فراگیرش در توضیحات درمانگر در خصوص نحوه تاثیرگذاری درمان، اعتمادی ایجاد میکند که میتواند احساس ناامیدی و یاس اولیه مراجع را کم کند.
