چرا فرويد عصب شناسي را كنار گذاشت؟ زیگموند فروید، پایهگذار روان تحلیلی، ابتدا یک عصبشناس بود اما بعد از آنکه او آخرین تلاشش را برای پیوند روان تحلیلی و عصبشناسی در نوشتهاش «پروژه یک روانشناسی علمی» در سال ۱۸۹۵ انجام داد، عصب شناسی را رها کرد. دلیل او برای بیتوجهی بعدیاش به مغز نامشخص باقی مانده است. در اینجا من مطرح میکنم که یک دلیل اصلی میتواند این باشد که رویکرد نسبت به مغز در مدت زمان او برای او فقط جذاب نبود.
به صورت اختصاصیتر، فروید به آشکارسازی زمینههای روانشناختی فرایندهای روانپویشی علاقه داشت. با این وجود، او زیاد بر خود عملکردهای روانشناختی که تمرکز اولیه عصبشناسی در زمان او و نیز در عصبشناسی شناختی کنونی هستند، متمرکز نبود . در عوض، احتمالاً او به حالت استراحت مغز و تشکیل آن از ساختار فضایی-زمانی علاقمند بود.
من در اینجا فرض میکنم که فعالیت حالت استراحت، یک ساختار بالقوه با پایه آماری در حال گسترش را میسازد که نقاط ناپیوسته متفاوت در زمان و فضا را در درون مغز به یکدیگر پیوند میدهد. آن به نوبه خود میتواند به عنوان یک قالب، طرح یا چهارچوب برای تمام فرایند نورونی بعدی در مدت فعالیتی که توسط محرک ایجاد شده، خدمت کند. به همین ترتیب، زمان استراحت ساختار فضایی-زمانی میتواند به عنوان آمادگی نورونی آنچه فروید به عنوان «ساختار روانشناختی» توصیف کرد، خدمت کند. بنابراین، فروید و همچنین روانعصبشناسان تحلیلی کنونی میخواهند به جای همبستههای عصبی مانند شرایط کافی فرایندهای روانپویشی، بر آمادگیهای عصبی، شرایط ناکافی لازم تمرکز کنند.
واژه های کلیدی: روانتحلیلی، علوم اعصاب، مغز، حالت استراحت، چرا فرويد عصب شناسي را كنار گذاشت؟
Refrences
PMC
Psychoanalysisandthebrain–whydidFreudabandonneuroscience
مترجم: سمیرا رستمی، کاندیدای دکتری تخصصی روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی