باید بدانیم که کودکان همیشه نمیتوانند احساساتشان را در قالب واژهها بیان کنند. من (درمانگر)، معمولاً با والدینی مواجه میشوم که در ارتباط با اثربخشی بازی درمانی بهعنوان یک روش درمان، نگرانی دارند. آنها میگویند: «اما این، فقط یک بازی است».
بازی، فقط یک بازی نیست. این نوع درمان، ممکن است برای کودکان، جالب و سرگرمکننده باشد اما در آن، بسیاری از مشکلات، نمایان شده و درک میشود. باید گفت بازی درمانی، روشی هدفمند است. در این مقاله میخواهیم اثر بازی درمانی بر کودکان را بر توضیح دهیم.
اثر بازی درمانی بر کودکان
کودکان از طریق بازی، ارتباط برقرار میکنند
به نقل از روان حامی، بازی وانمود کردن، شیوهای از بازی است که به کودکان اجازه میدهد، کنترل موقعیت را به دست بگیرند، درصورتیکه این شرایط را در دنیایی که توسط بزرگسالان اداره میشود، بهندرت تجربه میکنند. آنها آزادند تا تجارب عاطفیشان و آنچه دوست دارند باشند را در قالب بازی نشان دهند.
باید بگویم، من بهعنوان یک بازی درمانگر، با دستیابی به عواطف درونی کودک، میتوانم به او در کشف روشهای جایگزین برای مقابله با نگرانیهایش کمک کنم.
بازی، دنیای عاطفی کودکان را آشکار میسازد
بیمار اول: پسری ۶ ساله را در نظر بگیرید که بارها شاهد خشونتهای خانوادگی بوده است. او در مدرسه، رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان میدهد و بهعنوان کودک قلدر شناختهشده است.
این پسرک، با یک کیسه پر از ماشینهای کوچک اسباببازی وارد جلسه درمان میشود و در یک چشم به هم زدن، اتاق را به یک میدان جنگ تبدیل کرده و خانه عروسکی را محاصره میکند.
بازی و واقعیت، متفاوت نیستند.
در نگاه اول، این پسرک ممکن است کودکی پرخاشگر به نظر برسد که خشمش را در بازی تخلیه میکند؛ اما از دید درمانگر، او دنیایی از درد را نشان میدهد. درواقع این کودک، خودِ ترسان و آسیبپذیرش را به جلسه درمان آورده و در بازی، نقش قربانی را به من (درمانگر) اختصاص میدهد.
در این نقش، من (درمانگر) باید مرتباً تلاش کنم تا از خانوادهام که در یک خانه عروسکی غیر قابل پیشبینی قرار دارند، در برابر آدمهای بد دفاع کنم.
باید بگویم، چیزهایی را که کودک در خانهاش حس میکند، دربازی با او احساس میکنم. مثلاً این احساس را که او دائماً تحت محاصره است!
«آماده باش! آدم بدا دارن نزدیک میشن.»
پسرک، درست قبل از شروع حمله در بازی، این جمله را زیر لب، زمزمه میکند.
ماشین پلیس اسباببازی من (درمانگر) هم نمیتواند جلو آدمهای بد را بگیرد. در همین لحظه متوجه میشوم، حتی آدمهای خوب درون خانه هم بد شدهاند. دوستانم در خانه عروسکی دیگر قابل اعتماد نیستند و من مجبور میشوم از در و پنجره به آنها حمله کنم. درنهایت، احساس میکنم اهمیتی ندارد که چه قدر مبارزه میکنم؛ من گیرکردهام و هیچ کاری از دستم برنمیآید.
من (درمانگر) در اینجا، بیتفاوتیهایی را که او باید هر روز در خانه تحمل کند، تجربه میکنم. خشمِ درون بازیهایش، مانند آنچه در مدرسه نشان میدهد، احتمالاً واکنشی در برابر احساسات اساسی درد و ترس است.
همچنین، برای پسرک، دشوار است که احساساتش را در قالب واژهها بیان کند؛ اما در میان بازی، میتواند آنچه را که در زبان نمیگنجد، نشان دهد.
بیمار دوم: حال، دختر بچه ۸ سالهای را در نظر بگیرید که اضطرابش آنقدر شدید است که عملاً او را لال میکند. همچنین هنگام اجابت مزاج و بلعیدن، سختی زیادی را تحمل میکند؛ بنابراین تلاش برای استفاده از کلمات در طول اولین جلسه درمان، بیفایده است اما هنگام بازی، خیلی زود خانه عروسکی را بیرون میکشد و به شخصیتهای عروسکی صدا میدهد. پدر و مادر اسباببازی را بر روی هواپیمایی کوچک سوار کرده و ناگهان در گوشهای از اتاق، ناپدیدشان میکند. درحالیکه فرزندانشان (که من هم یکی از آنها هستم) در خانه عروسکی، تنها ماندهاند.
تاریخچه خانوادگی این دخترک نشان میدهد مادر، عوارض پزشکی ناگواری را پس از تولد آخرین فرزند، تجربه کرده است. پدر نیز تجربه مهاجرتی ناخوشایند داشته است. این کودک، ترسِ از دست دادن والدینش را دارد و بازی او احساساتش را در قالب رفتار قابل مشاهده نشان میدهد.
بازی درمانی، راههای جایگزینی را برای رهایی از دردها پیشنهاد میکند
در مورد بیمار اول باید بگویم، ممکن است پسرک احساس کند پرخاشگری در مدرسه، تنها راهی است که میتواند بهوسیله آن، از قربانی شدن اجتناب کند و چون با رفتارهایش احساس قربانیِ آسیبپذیر بودن را از خود جدا میکند، فرصتی برای صحبت درباره دردهای خانوادگیاش نخواهد داشت؛ اما درمانگر، متوجه این دردها میشود و آنها را وارد بازی میکند.
من (درمانگر)، در بازی با پسرک، سرباز وفادار اسباببازیام را بیرون میآورم و درست در میان مهیبترین حملات کودک (آدمهای بد)، سرباز من فریاد زنان میگوید: «هیچ آدم بدی اجازه نزدیک شدن ندارد. ای آدمهای بد، از اینجا بیرون بروید.»
در حقیقت، درمانگر در حین بازی، جملاتی را میگوید که حس آرامش و امنیت را در کودک ایجاد کند.
اگرچه شخصیتهای بازی، عصبانی به نظر میرسند، اما درواقع، آرزویی را برای محافظت از خود بیان میکنند. در حقیقت، این روشی بهاندازه کافی امن، برای رسیدگی به آسیبپذیری بیمار است.
جالب است بدانید که کودک در ادامه بازی میگوید: «من خیلی جملهای را که گفتید دوست دارم. نمیدانم چرا! اما وااااقعاً آن را دوست دارم! دوباره تکرار کنید!»
من نیز دوباره آن را تکرار میکنم یا به سرباز اسباببازیام میگویم که آن را تکرار کند: «هیچ آدم بدی، اجازه نزدیک شدن ندارد.»
از سوی دیگر، بیمار دوم (دختربچه ۸ سالهای که دربارهاش صحبت کردم)، در میان بازی، به دنبال والدین گمشده من میگردد (همان والدین اسباببازی که آنها را در گوشه اتاق، پنهان کرد). من هم بهعنوان دختری کوچک از او میپرسم: «آنها کی برمیگردند؟» و او با حالت صورتش پاسخ میدهد: «نمیدانم». در این لحظه دوباره با گریه میگویم: «اما من نگرانم و میخواهم همین الان، پدر و مادرم برگردند».
بنابراین درمانگر، واژههایی را برای بیان این احساسات پنهان مییابد.
پیام بازی به بیمار دوم (دخترک ۸ ساله): خوب است که ترسها و نگرانیهایمان را نشان دهیم. بزرگترها میتوانند در پردازش و درک بهتر این احساسات، به ما کمک کنند.
این دخترک، پس از گذشت چند جلسه، بهخوبی شروع به تحرک و جستوخیز کرد. کمکم دردهای جسمانیاش نیز از بین رفتند. وقتی دنیا برایش ترسناک نباشد و احساساتش درک شوند، حتی حمام رفتن بهتنهایی (که یکی از ترسهایش بود) دیگر برایش دشوار نیست.
پیام بازی به بیمار اول (پسرک ۶ ساله): برای کسب امنیت، نیازی به حمله نیست. او میتواند با واژهها از خود دفاع کرده و بدون پرخاشگری، تواناییاش را اثبات کند. برای کاهش آسیبپذیری در مدرسه، نیازی به جنگودعوا نیست. احتمالاً راهی برای محافظت از خود، بدون حمله به دیگران وجود دارد.
بازی درمانی به کودکان کمک میکند تا بر اساس هیجانات دشوارشان عمل کنند. همچنین به آنها کمک میکند تا احساساتشان شنیده و دیده شود و اغلب برای برخی کودکان، از جمله دو کودکی که دربارهشان صحبت کردم، موجب بهبود رفتار در مدرسه و کاهش اضطراب شدید میشود. باید گفت کار کردن روی یکرشته احساسات اساسی در بازی درمانی، عمیقاً جبرانکننده است.
نویسنده: توماس کاسادو
منبع: Child’s Play: How Play Therapy Works


