“ترمزهای لیمبیک” را در کودک خود تضعیف کنید!
در یکی از مصاحبه هایی که با رادیو CBC داشتم، پیشبینی کردم که : «در حالی که در قرن ۲۰ مهمترین مفهوم مطرح شده، بهره هوشی (IQ) بود؛ ولی در قرن ۲۱ مهمترین مفهوم، خودگردانی (self-regulation) خواهد بود».
در آن زمان من نه قصد دستکم گرفتن تحقیقات گسترده ای که راجع به بهره هوشی انجام شده بود را داشتم و نه نظرم این بود که خودگردانی نسبت به IQ، پیش بین بهتری برای نتایج بلندمدت خواهد بود. به بیان دقیق تر ، منظور من این بود که در حالی که IQ حدود سن ۱۰ سالگی تثبیت میشود، خودگردانی چیزی است که در تمام طول عمر میتوان روی آن کار کرد و فواید اساسی و عمیقی – از جمله فواید مربوط به هوش – برای هر کودک، نوجوان، بزرگسال یا سالمندی خواهد داشت. ولی مشکل اساسی خیلی پیچیده تر از این حرفهاست، به این دلیل که خودگردانی دقیقا به همان شیوهای تغییر مییابد که IQ تغییر میکند.
- یک تست هوش، نکته مهمی را درباره یک کودک برایمان افشا میکند، اما برخی اوقات فهمیدن اینکه آن نکته دقیقا چیست چالش برانگیز است. لازم به ذکر نیست که کودکی که در قسمت مهارتهای استدلال کردن، نمره نسبتاً بالاتری نسبت به همسالانش میگیرد، نیاز به محرکهای بیشتری دارد. برخی اوقات هم که کودک با یک بخش یا اکثر بخشهای تست به مشکل میخورد، به ما این نکته را یادآور میشود که عاملی، مانع پیشرفت این کودک است.
- خواه ناخواه بهره هوشی یک کودک، تعیین کننده نوع نگاه ما به آن کودک است: این موضوع حتی کسانی را هم که بیش از همه نگران کنایههای تهدید آمیز برای کودک بعد از تعیین بهره هوشی هستند، شامل میشود. اگر کوچکترین آگاهی از احتمال اتفاق افتادن چنین اشتباهی نداشته باشیم، یک سوگیری قطعی، ذهنیت ما را درباره پتانسیل فکری یک کودک تحت تاثیر قرار میدهد. و ما به طور ناخودآگاه این ذهنیتمان درباره کودک را به او انتقال میدهیم. چطور؟ از طریق چیزهایی که به او میگوییم، نحوه بیانمان و حتی سکوتهای معنادارمان. این پیامها توسط کودک درونیسازی میشوند: تبدیل به بخشی از تصویر ناخودآگاه کودک از توانایی فکری خودش میشود و به این ترتیب نقش عظیمی در آنچه کودک در واقعیت به آن تبدیل میشود، بازی میکند.
- اگر خودگردانی تنها یک نکته مهم به ما بیاموزد، آن این است که تقریباً غیرممکن است که ما زمانی بتوانیم درباره ظرفیت ذهنی کودک اطمینان کامل داشته باشیم: حتی وقتی که از لحاظ بالا بودن قطعیت مثل حکاکی روی سنگ باشد! کودکان مدام ما را و بیشتر خودشان را شگفت زده میکنند. و اصلاً ویژگی نگریستن به بهره هوشی از دریچه خودگردانی این است که به دنبال راهی برای تسهیل این نوع غافلگیریهای شگفتانگیز باشیم.
- یک سنت قدیمی وجود دارد که به زمان ا.ج. بورینگ برمیگردد (البته ریشه اصلی آن به زمان افلاطون میرسد) که میگوید آزمونهای هوش، «قدرت ذهن» را اندازهگیری میکنند. بورینگ هشدار داده بود که این حرف او اصلاً به این معنی نیست که کودکی که قدرت ذهنی کمتری دارد، نمیتواند به نتیجهای برابر (یا خط پایانی یکسان) با کودکی که قدرت ذهنی بالاتری دارد برسد. او هم میتواند؛ فقط مدت زمان بیشتری طول خواهد کشید. مشکل اصلی زمانی پدیدار میشود که کودکان دارای قدرت ذهنی بیشتر، سریعتر به خط پایان میرسند و به همین خاطر میتوانند در صورت تمایلشان، سریعتر وارد مسابقه دیگری شوند. در فهرست بیپایان مسابقات موجود برای شرکت در زندگی انسانها، این کودکان فرصت بیشتری دارند تا از دیگر کودکان جلو بزنند. لازم به ذکر نیست که اگر وارد مسابقاتی مثل مسابقات فرمول ۱ شوید (مثلاٌ دانشکده پزشکی) دیگر برای یک عمر از گستره ی مسابقات کوچک کارتینگ که شامل ماشینهای غیرتخصصیتر و سرعتهای پایینتر است، جلو میافتید.
- در این اثنا، آنچه که سرعت شما را در رسیدن به خط پایان تعیین میکند، تنها قدرت موتور ماشین نیست؛ بلکه ترمزها هم به همان اندازه اهمیت دارند. راننده فنلاندی مسابقات ماشین رانی، جاری-ماتی لاوالا، توضیح میدهد که رمز موفقیت در مسابقات به عامل دوم (ترمز کردن به موقع) بستگی دارد. بنابراین اگر بخواهیم با کمک گرفتن از این استعاره، منظور را برسانیم، میتوان گفت آزمونهای هوش نه تنها عواملی مثل سرعت پردازش موتور ذهنی کودک را اندازه میگیرند، بلکه چیزی به همان اندازه مهم یعنی میزان روان کارکردن ترمزهای ذهنی او را هم برای ما مشخص میکنند.
- در واقع «هوش» همان اندازه که به ما درباره «قدرت مغز» اطلاعات میدهد، ما را درباره «مقاومت مغز» هم آگاه میکند. به عبارت دیگر، «هوش» برآیند عملکرد قسمت پیش پیشانی به علاوه قسمت لیمبیک است. یک برهم کنش پویا و فعال بین این قسمتهای مغز وجود دارد. وقتی ما «هوش» یک کودک را اندازهگیری میکنیم، نمره حاصله محصول برآیند فرآیندهای فکری و ترمزهای بخش لیمبیک است.
- هر کسی که تا به حال با ترمزهای ماشین کار کرده باشد، به سادگی اهمیت این موضوع را متوجه میشود. به علاوه هر کسی که تا به حال با این نوع ترمزهای داخل موتور که آن را گاورنر (governer) مینامند و تنظیم کننده دور موتور است روبرو شده باشد، خوب میداند که توان و قدرت در دسترس موتور برای راننده، به چیزی بیش از قدرت خود موتور بستگی دارد.
(گاورنر از قسمتهای مهم موتورهای دیزلی است که نسبت به تغییرات دور موتور حساس است و باعث ثابت نگه داشتن دور موتور برای توان مورد نیاز وسیله، که به بار آن بستگی دارد، در هر لحظه میشود. مثلا هنگام روشن شدن موتور، سوخت بیشتری به آن میرساند و یا دور بیشینه موتور را محدود کرده و از کارکرد موتور در دور بالا جلوگیری میکند.)
بسیاری از کودکان نیز در مدارس با انواع مختلفی از مهارکنندهها یا تنظیم کنندگان (گاورنرها) دست و پنجه نرم میکنند: هم ساختاری و هم اکتسابی. نکته مهم در خصوص مهارگرها این است که همواره امکان حذف شدنشان وجود دارد.
- مهارگرها در یک کودک، بسیاری از موارد را تحت تاثیر قرار میدهند: توانایی استدلال در کودک، علایق او، خلاقیتش و انگیزشاش. توجه بسیار زیادی به مهارگرهای زیست شناختی که روی بهره هوشی تاثیر گذارند جلب شده است. مثل: آسیبهای دیداری – حرکتی، نقص زبانی، … . اما به مبحث مهم مهارگرهای اکتسابی خیلی کمتر توجه شده است: «ترمزهای لیمبیک» که در اثر تجارب قبلی کودک در زندگی به کار افتادهاند. کارکرد اصلی یک مهارگر در موتور این است که از گرم شدن بیش از حد موتور جلوگیری میکند. به عبارت دیگر، مهارگرها در کودک جلوی مصرف بیش از حد انرژی در او را میگیرند و نمیگذارند که از «خط قرمزها» عبور کند. و یک تست هوش مانند همه تستها، راهی برای اثبات مرز دقیق خط قرمزهای یک کودک است.
- یک تست هوش اشتباهاً و به دلیل بیدقتی، پر تنش و استرسزا طراحی نشده: ویژگی اصلی یک تست هوش این است که اتفاقاً بسیار هوشمندانه و عامدانه طوری طراحی شده که استرس آفرین باشد. سوالات به تدریج سختتر میشوند. خرده-آزمونها حوزههایی را کند و کاو میکنند که خارج از منطقه امن کودک است. هدف قسمت استدلالهای انتزاعی، گسترش قوه تفکر کودک است. چه تست به صورت تک نفره (رودرویی مستقیم دو نفر) گرفته شود (توسط کسی که توانایی کنترل لغزشها و پنهان کردنشان را ندارد) و چه به صورت گروهی، که باعث تولید استرس اجتماعی میشود، در هر دو حالت باز شرایط آزمون به خودی خود استرس زاست. حتی زمان برگزاری آزمون و اینکه شما یک فرد سحرخیز یا فعال در عصر باشید هم موثر است. در نهایت، عنصر زمان هم برای ایجاد سریع استرس در طراحی آزمون لحاظ شده است.
- اساساً بخش عمده ارتباط و همبستگی که بین نتایج آزمونهای هوش و مثلاً سلامت جسمانی و فکری کودک در آینده میبینیم، از آنجا نشات میگیرد که آزمونهای هوش، آزمونهای استرسزا هستند. میتوان همین همبستگی را با آزمونهای استرسزای دیگر مثل آزمایش marshmallow هم دید. مسلماً، یک تست هوش به ما در مورد نحوه پاسخدهی کودک به استرس شناختی، در برابر یک عامل وسوسهانگیز بینش میدهد. ولی در خصوص بحث به تاخیر انداختن لذت، هرچه بار استرس کودک در زمان شروع تست بیشتر بوده باشد، تست به همان اندازه در نظر کودک استرسزا خواهد بود و بالعکس.
- این مسئله به ما کمک شایانی میکند در خصوص یافتن علت اینکه چرا برخی دانش آموزان خیلی زودتر از دیگران از ادامه تست سرباز میزنند. اصلاً تستهای هوش هم به همین دلیل طراحی شدهاند: تا مشخص کنند که کودک در مقایسه با همسالانش، چه زمانی دست از تست میکشد. به طور معمول این تصور وجود دارد که کودک زمانی که به سقف هوشی خود میرسد، دست نگه میدارد. در صورتی که خودگردانی به ما نشان میدهد که کودک زمانی متوقف میشود که تحت استرس و تنش بسیار زیادی قرار دارد، تا حدی که استرس فزاینده آزمون، بیش از حد تحمل او میشود. اینجا همان نقطهای است که ترمز های لیمبیک او به کار میافتند.
پایان قسمت اول
نویسنده : دکتر استوارت شانکر
مترجم : الهام نیک فر
منبع: reframing IQ
بیشتر بدانیم:
باورهای شما در مورد هوش روی موفقیت تاثیر دارد


