نقش یادگیری در موفقیت فردی و جمعی بر کسی پوشیده نیست. یادگیری نقش پر رنگی در موفقیت افراد و جوامع گوناگون داشته است. در جوامعی که مردم از یادگیری فاصله گرفتند، آمار جرم و جنایت بیشتر شده همینطور درگیریهای خانوادگی. اشخاص در این وضعیت نقش خودشان را بدرستی نشناختهاند و ارزشها کم کم رنگ میبازند. حال میخواهیم به تعریف یادگیری بپردازیم پس با روان حامی همراه ما باشید.
یادگیری هم مثل سایر مفاهیم، تعریف واحد و همه پسند ندارد. معروفترین تعریف یادگیری عبارت است از: «تغییر نسبتا پایدار در رفتار یا توان رفتاری که حاصل تجربه است». این تعریف شامل ۴ بخش است که هر کدام را توضیح میدهیم.
- تغییر:
یادگیری منجر به تغییر میشود. یعنی این که ما باید تغییری را در فرد مشاهده کنیم. وقتی که دانش آموز حاصل ضرب ۷ در ۹ را یاد میگیرد، هر وقت که سوال شود هفت در نه، پاسخ میدهد ۶۳. قبل از این که فرایند یادگیری رخ دهد دانش آموز نمیتوانست پاسخ بدهد. اما وقتی که ضرب را یاد گرفت هر وقت از او سوال کنیم میتواند پاسخ درست بدهد. این یعنی تغییر. قبل از فرایند یادگیری با بعد از آن باید متفاوت باشد. هر یادگیریای تغییر هست، اما هر تغییری یادگیری نیست. بر فرض اگر فردی دچار سانحهای شد و یک پایش را از دست داد درست هست که تغییر کرده است اما یادگیریای رخ نداده است.
- تغییر نسبتا پایدار:
تغییر باید نسبتا پایدار باشد. یعنی فرد باید با تغییر شرایط هم بتواند آن تکلیف را انجام دهد. مثلا وقتی که فرد خسته شد باز هم توانایی حل کردن آن مسئله را داشته باشد. وقتی که ما یاد گرفتیم مسکو پایخت روسیه است تحت هر موقعیتی که باشد وقتی این سوال را از ما بپرسند ما باید بتوانیم به این سوال، پاسخ درست بدهیم. این یعنی تغییر ما نسبتا پایدار است.
- تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری:
علاوه بر این که باید تغییر نسبتا پایدار را شاهد باشیم باید این تغییر نسبتا پایدار در رفتار فرد هم مشاهده شود. به عبارت دیگر باید توان رفتاری (یا رفتار بالقوه) آن را کسب کرده باشیم. برای فهم بهتر این ویژگی دو تا مثال میزنم:
مثال اول:
یک پزشک در طول تحصیل خود با انواع بیماریها و روشهای درمان آنها مواجه میشود. وقتی بیماری به پزشک مراجعه میکند آن پزشک نسبت به آن بیماری نسخهای تجویز میکند. این پزشک تازه کار هنوز مراجعینی نداشته است که بر فرض بیماری ایکس را داشته باشند. اما این پزشک میداند که کسی که دچار این بیماری باشد را چه طور باید درمان کند. یعنی رفتار بالقوه به رفتار بالفعل تبدیل میشود. پزشک میداند که باید چه کار کند تا این بیمار بهبود پیدا کند.
مثال دوم:
شناگری را فرض کنید که در کنار شما نشسته است. این فرد شنا کردن را بالقوه دارد یعنی توان رفتاریاش را دارد. به محض این که این شناگر را در استخر قرار دهید شروع میکند به شنا کردن.
- تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری که حاصل تجربه است:
بالاخره میرسیم به آخرین بخش از تعریف یادگیری: تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری که حاصل تجربه است. تجربه در تعریف یادگیری یعنی تاثیر متقابل بین محرکهای بیرونی و درونی و همین طور یادگیرنده. به طور مثال کودک نمیداند که چه طور باید بند کفشش را ببندد. ممکن است که به او فیلمی نشان بدهند (دادن محرک) و یا مربی مهد آموزشی به او بدهد (دادن محرک) و کودک با تعامل با این محرکها به تجربهای دست پیدا خواهد کرد.
حالا که هر ۴ بخش تعریف را مشخص کردهایم آیا میتوانید مثالی برای هر کدام از بخشها بزنید؟ همین طور مثالی برای بخش ۲ ذکر کنید که آن مثال در مورد بخش ۳ و ۴ صادق نباشد. مثالی هم در بخش ۳ بزنید که در مورد بخش ۴ صادق نباشد.
منبع: روانشناسی پرورشی نوین


