همهی ما گاهی در موقعیتهایی از زندگی خود دچار ناامیدی میشویم. این موقعیت ممکن است رابطهای عاشقانه باشد با قول و قرارهای بسیار، و یا یک مصاحبه شغلی که در ظاهر بسیار موفقیت آمیز بوده است. اما در انتها اینگونه به نظر می رسد که هیچ چیز مطابق انتظارات ما پیش نمیرود. پس احساس ناامیدی را تجربه میکنیم. با روان حامی همراه باشید.
به عنوان یک هیجان، محققان ناامیدی را به صورت شکلی از اندوه توصیف میکنند- نوعی احساس فقدان و شکافی دردناک میان انتظارات ما و واقعیت.
هنگامی که باور ما بر این است که لزوما همیشه باید شاد، خشنود و رضایتمند باشیم، در واقع مقدمهی ناامیدی خود را فراهم میکنیم. تجربیات ناامیدانهی ما هر چقدر هم که ناخوشایند باشند، اطلاعات ارزشمندی درباره باورهایمان در مورد خود، دیگران و آنچه عمیقا ما را خشنود میسازد، فراهم میآورند.
از این به بعد، در مواقعی که احساس ناامیدی به سراغتان میآید، این چهار پرسش را از خود بپرسید تا به درک درستتری از خود و خواستههایتان، دست یابید.
چه چیزی؟
پیامهای رسانهای که هر روزه با خیل عظیمی از آن ها مواجه میشویم، به ما میآموزند که احساس شادی خود را با داشتن چیزهای مشخصی مرتبط سازیم. (مثل اشیاء گرانقیمت، ارتباط با افراد زیبا و برچسبهای مهم اجتماعی). این باعث میشود که ما عقایدی ثابت و انعطافناپذیر درباره ی چیزهایی که ما را خوشحال میکند داشته باشیم و ذهن خود را اینگونه پرورش دهیم که ما فقط و فقط در صورت به دست آوردن آنهاست که میتوانیم شادی را تجربه کنیم. بنابراین وقتی به این موارد خاص دست نیابیم، دچار ناامیدی میشویم. پژوهشگران دریافتهاند که هیچ تضمینی وجود ندارد که دستیابی به آنچه میخواهیم، ما را خوشحال کند. در حقیقت شواهدی کاملا متفاوت وجود دارد. رضایتمندی افراد از دستیابی به خواستههایشان، عمر بسیار کوتاهی دارد. در حالیکه تجربیاتی که در آنها ما از آنچه در لحظه اتفاق میافتد لذت میبریم، تاثیر شگرف و بلندمدتی بر احساس شادی ما دارد. شما در هر زمانی میتوانید تلاش کنید که از لحظهی حاضر لذت ببرید، بدون اینکه هزینهای پرداخت کنید! پس شادی خود را مشروط نکنید و بر احساسی که خواهان تجربهی آن در لحظهی جاری هستید تمرکز کنید.
چه کسی؟
ما معتقدیم که یک شخص خاص تنها کسی است که میتواند نیازهای ما را برآورده کند.
یک تصور غلط رایج این است که باور داشته باشیم با وجود تنها یک فرد خاص، همه چیز در زندگیمان در جای درست قرار خواهد گرفت و بعد از آن در تمامی عمر با خوشحالی زندگی خواهیم کرد. ما یاد گرفتهایم که تعداد اندکی از ویژگی های شخصی مثبت را با تعداد بیشماری از دیگر ویژگیهای خوب مرتبط سازیم. این پدیده، “اثر هالهای” نامیده میشود. برای مثال اگر ما فردی بلندقامت و خوشسیما را ملاقات کنیم، به احتمال زیاد او را دارای تعدادی از دیگر ویژگیهای مثبت نیز در نظر میگیریم. (مثل ثروتمند، قابلاعتماد، باهوش، جذاب و شوخطبع). اما در حقیقت، تمام چیزی که ما میدانیم این است که او بلندقامت و خوشسیماست. بنابراین وقتی فردی که بسیار به او امیدوار بودهایم انتظارات ما را برآورده نمیکند، عمیقا ناامید میشویم. نکتهی کلیدی این است که به جای تمرکز بر این که بهتر است طرف مقابل چگونه باشد یا نباشد، بدانیم که خودمان از رابطه چه میخواهیم و بر احساسی که خواهان تجربه ی آن در رابطه هستیم تمرکز کنیم. شما ممکن است خواستار احساس راحتی، علاقهمندی و مشارکت باشید. پس به جای تمرکز بر این که “افراد دیگر باید مرا علاقهمند کنند، مرا سرگرم کنند و بخندانند” بهتر است روی دلپذیر و خوشایند بودن، و داشتن حس شوخطبعی خود تمرکز کنید. ایجاد چنین تغییر سادهای در نیت و ذهنیت، می تواند ما را از چنگ ناامیدی در ارتباطات اجتماعیمان نجات دهد و کمک میکند که ما به جای تعیین بایدها و نبایدها برای طرف مقابل، خواستههای خود از رابطه را با وضوح بیشتری شناسایی کنیم.
چه زمانی؟
ما برای دستیابی به خواستههای خود، یک محدودهی زمانی مشخص تعیین میکنیم.
انتظارات ما درباره زمان به انجام رساندن کارها، از هنجارهای اجتماعی تاثیر میپذیرند. در حقیقت قوانین ناگفتهای وجود دارد مبنی بر اینکه مدت زمان لازم برای دستیابی به یک هدف شغلی یا به انجام رساندن یک رابطه چقدر است. بنابراین اهدافمان را در یک چارچوب زمانی تعریف میکنیم. ما معمولا موفقیتهایمان را بر این اساس که همسالان ما چگونه عمل میکنند، ارزیابی میکنیم. این پدیده، “مقایسه اجتماعی” نامیده میشود. ما اغلب خود را با کسانی مقایسه میکنیم که اهداف مشترک با ما دارند و یا از نظر سنی و سوابق و زمینهها شبیه به ما هستند. رسانههای اجتماعی نیز میتوانند بر مقایسههای اجتماعی تاثیر بگذارند. امروزه اطلاع یافتن از موفقیتهای دوستانمان کار سختی نیست (هرچند مهم است بدانیم تعداد اندکی از افراد وجود دارند که در رسانههای اجتماعی، اطلاعاتی از عدم موفقیت خود در اهدافشان را با شما سهیم میشوند). وقتی ما شاهد دستاوردهای دیگران هستیم، درحالیکه خودمان آن چارچوبهای زمانی مقرر را رعایت نکردهایم، ناامید میشویم. و این همهی آنچه رخ میدهد نیست؛ ممکن است حتی دلسرد شویم و دست از ادامه تلاش برداریم. مهم است به خاطر داشته باشیم که این محدودیتهای زمانی، تحمیلی، تا اندازهای مندرآوردی و اغلب غیرواقعبینانه است.
بار دیگر نکته کلیدی این است که به یاد داشته باشیم که میخواهیم چگونه احساس کنیم. این غیرواقعبینانه است که تصور کنیم باید در هر قدم از مسیر دستیابی به هدف، سختی بسیار ببینیم تا در پایان بتوانیم شادکامی را تجربه کنیم. اینکه چه احساساتی را در طول مسیر تجربه کنیم، شاخص بهتری برای ارزیابی پیامدهاست و صرفنظر از اینکه چه زمانی به انجام برسد، نتایج مثبتتری را هم در پی دارد. اگر تلاش کنید که از فرآیند و مسیر رسیدن به اهداف لذت ببرید، کمتر روی مدت زمان آن تمرکز خواهید کرد.
چگونه؟
ما اغلب عقاید و باورهای انعطافناپذیری دربارهی چگونگی انجام کارها در ذهن داریم.
شاید سختترین کار برای ما، رها کردن انتظاراتمان درباره “چگونگی” به انجام رساندن اهداف باشد. هرگاه ما خواستهای داشته باشیم اغلب فورا شروع به تفکر دربارهی روشهای رسیدن به آن میکنیم. اگر نتوانیم روشهای خوبی را برای رسیدن به آنچه میخواهیم پیدا کنیم، ممکن است بلافاصله تسلیم شویم و احساس ناامیدی کنیم. و یا ممکن است برای دستیابی به هدف، طرحهای بسیار دقیقی ترتیب دهیم که این طرحها معمولا خودمان و افراد دیگری که با آنها در رابطه هستیم را نیز وادار میکند که مجموعهای از کارها را به شیوهای کاملا خاص و برنامهریزی شده، انجام دهند. حال اگر کارها مطابق برنامهریزی ما پیش نرود، ممکن است تصور کنیم که “من نمیتوانم به آنچه میخواهم دست یابم”. پس ناامید میشویم؛
در چنین مواردی بسیار اهمیت دارد که میان ابزارهای دستیابی به خواسته و پیامدها تمایز قائل شویم. به این معنا که آنچه نیاز است برای رسیدن به هدف انجام دهیم، ممکن است با نتایج پایانی و دستاوردها متفاوت باشد. آبراهام مازلو معتقد است یکی از خصیصههای افراد خودشکوفا، توانایی اسرارآمیز آنها در تمایز قائل شدن میان ابزارها و پیامدهاست. آنها میتوانند همزمان با در نظر داشتن آنچه عمیقا خواهان آن هستند، ذهن خود را به روی شیوههای متنوعی جهت دستیابی به هدف، باز بگذارند. در نظر داشته باشید که راه های بسیاری برای دست یافتن به آنچه در زندگی میخواهید وجود دارد که ممکن است شما هنوز به آنها آگاه نباشید. همواره با یادآوری این مصراع مشهور از مولانا، فرصتهای ناشناخته را دریابید: “هر چیز که در جستن آنی، آنی”
سفری به درون:
گشودگی و مقاومت نکردن در برابر فرصتها و ایدههای جدید، نیاز به تمرین دارد. به خصوص وقتی این فرصتها با ابهامات زیادی همراه باشند. داشتن یک برنامهی منظم برای مدیتیشن و آرامسازی که اختصاص دادن زمانی است برای تنها شدن با خود و رهایی از تقلا برای دستیابی به هدف، میتواند در زمینه مواجهه با عواطف و بالا بردن آستانهی تحمل ما جهت رویارویی با فرصتهای تازه، کمک کننده باشد. سعی کنید ده دقیقه از روز را با خودتان خلوت کرده و ذهن خود را از تمامی انتظارات و توقعاتی که از خود در زندگی دارید رها کنید. به سادگی خواهید دید که چطور ذهنتان به صورت کاملا خودکار به جستجوی روشها و برنامهریزی برای انجام کارها میپردازد. وقتی این افکار به سراغتان آمد، آگاهانه و به آرامی ذهنتان را آزاد کنید و به خود اجازه دهید که برای مدتی بینیاز از انجام کاری یا رسیدن به خواستهای باشید. ده دقیقه بعد از دست کشیدن از توقعاتی که در زندگی دارید، احساس تازگی خواهید کرد و نگاه تازهای به وقایع خواهید داشت.
نویسنده: دکتر تارا وِل
مترجم: فرانک ناطقی