علی رغم شخصیتی که قدرتمند به نظر میرسد، نارسیسیستها ( خودشیفته ) از کمبودهای عمدهای در سازمان «خود[i]» رنج میبرند. خودنگارهی این افراد، آن چیزی که بدان فکر میکنند و رفتاری که بر اساس آن انجام میدهند نه تنها خودمحور نیست (بر خلاف آنچه به نظر میرسد) بلکه دیگری محور[ii] است. تا از طریق آن بتوانند اعتماد به نفس شکننده و آسیب پذیر خود را پایداری و استحکام بخشند. با روان حامی همراه باشید.
خودشیفتگی یا نارسیسیسم ریشه در افسانهی نارسیسوس در اساطیر یونانی باستان دارد. وی به حکم خدایان از عشق انسانی منع شده و به تبع آن به انعکاس تصویر خود در آب دلباخته و در نهایت از عطش این فراق جان باخت. مانند نارسیسوس افراد خودشیفته تنها آن «خود»ی را دوست دارند که در انعکاس چشم دیگران میبینند. این یک اشتباه مرسوم است که ما خودشیفتگی را عشق به خود درک میکنیم نه عشق به دیدگاهی که دیگران از ما دارند. درستتر این است که با اطمینان نظری پا را ازین فراتر گذاشته و بگوییم خودشیفتهها یا به عبارت دقیقتر افراد متبلا به اختلال شخصیت خودشیفته در واقع خودشان را دوست ندراند! این علاقه اغراق شده نسبت به خود، خودبینی و کمالگرایی تنها پوششهایی هستند که بیزاری این افراد از خودشان را میپوشانند تا بلکه شاید این افراد به بیمیلی عمیقشان به خویشتن اعتراف نکنند (حتی نزد خود).
افراد مبتلا به این اختلال بیزاری از خویشتن را از طریق توهین، تحقیر و انتقاد از دیگران فرافکنی میکنند. آنها میترسند که به خود نگاه کنند زیرا باور دارند که حقیقت وحشتناکی را خواهند دید. در واقع از «خود» این افراد چیز زیادی باقی نمانده و از نظر هیجانی مرده محسوب میشوند و میخواهند این خلأ درونی را از تعریف و تمجیدی که از دیگران طلب میکنند پر کنند. حقیقت غم انگیز ماجرا اینجاست که این افراد نمیتوانند از این علاقه و کسانی که آن را ابراز میکنند قدردانی کنند.
تشخیص
ما معمولا افراد خودشیفته را به صورت کسانی یاد میکنیم که خود بزرگ بینی بسیار اغراق شده و همدلی پایین دارند. برای تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته علاوه بر موارد فوق باید حداقل ۵ مورد از موارد ذیل را دارا باشند:
۱. حس خود بزرگ بینی و اغراق در مورد موفقیتها و استعدادها
۲. رویاهایی مانند قدرت نامحدود، موفقیت، درخشش، زیبایی و یا عشق ایده آل
۳. اعتقاد به این که او خاص و یکتاست و تنها توسط افراد خاص و با موقعیت بالا درک خواهند شد.
۴. طلب کردن تمجید مداوم از دیگران
۵. طلب کردن غیرمنطقی برآورده شدن خواستهها و نیازهایش
۶. سوءاستفاده از دیگران برای رسیدن به اهداف شخصی
۷. حسادت به دیگران و یا اعتقاد به این که دیگران به وی حسادت میورزند.
۸. همدلی پایین در ارتباط با احساسات و نیازهای دیگران
۹. نگرشها و یا رفتارهای گردن فرازانه
علاوه بر خودشیفتههای نمایان که در بالا توضیح داده شد تحقیقات نشان دادهاند که نوع دیگری ازاین اختلال وجود دارند که تحت عنوان خودشیفتهی پنهان قرار دارند. این افراد ممکن است خجالتی، مضطرب و یا فروتن به نظر برسند. این گونه افراد نیز به مانند گروه اول در نهایت تعریف و تمجید را طلب میکنند اما به صورت غیرمستقیم.
درک این افراد و همدلی کردن با آنان کار سادهای نیست اما اینان انتخاب نکردهاند که اینگونه باشهاند. میتوان مادرانی را که در دوران کودکی فرزندانشان را با ارتباطی مناسب تغذیه نکردهاند و یا فرصتهای کافی برای تطابق فرزندانشان با ایدهآلهای شخصیشان فراهم نکردهاند را مسبب این اختلال در شخصیت کودکانشان و بعدها بزرگسالان مبتلا دانست. بعضی اعتقاد دارند علت زیربنایی در والدگری سخت گیرانه و انتقاد مداوم است در حالی که باور عدهای دیگر این است که علت اصلی محبت زیاد از حد والدین به فرزندانشان است. تحقیقاتی هم درباره همبستگی ژنتیکی در بروز این اختلال انجام شده است و موید این ارتباط است.
ارتباط با فرد خودشیفته
این افراد در خانه کاملا متفاوت از نقاب (شخصیت) بیرونی خود رفتار میکنند ممکن است در خفا راجع به فردی که به تازگی با وی بگو بخند کردهاند بدگویی کنند. این افراد بعد از یک رابطهی عاشقانهی کوتاه انتظار قدردانی زیادی بابت «خاص»بودنشان دارند تا احساس حقارت و شرم درونیشان را بهبود بخشند. این افراد همواره کمالگرا هستند؛ هر کاری که دیگران انجام دهند ناقص، نادرست و یا فاقد ارزش قدردانی است. نیاز بیانتهای این افراد به تمجید شدن، عشق و خدمت همواره در روابطشان مشکل ساز است و هنگامی که نه بشوند (حتی به نیازهایی که ابراز نکردهاند و انتظار دارند دیگران به تنهایی متوجه آن بشوند) شریکشان را به طرقی از قبیل احساس گناه دادن مجازات میکنند.
تلاش برای اغنای یک فرد خودشیفته از نظر احساسی به مثابه پر کردن سطلیست که در انتهای آن سوراخ بزرگی قرار دارد؛ شما هیچ گاه موفق نخواهید شد و حتی اگر به صورت موقتی این افراد را از نظر عاطفی راضی کنید به زودی آنها با درخواست و انتظار بیشتری باز خواهند گشت.
شرکای زندگی این افراد غالبا دربارهی انتقاداتی که به اعمالشان میشوند احساس بیعدالتی میکنند و گاهی به شک میافتند که شاید این گزارههای انتقاد آمیز که به صورت مداوم برایشان تکرار شده درست باشد! در واقع اتهام نادرستی که به آنها وارد شده را میپذیرند تا مبادا پیوند عاطفی که شریک خودشیفتهشان برقرار کرده قطع شود. در حین این فداکاری آنها همواره به این فکر میکنند که شریکشان به چه فکر میکند و همیشه از اعمال و رفتار آیندهی وی هراسانند. به صورت خلاصه میتوان گفت آنها به اندازهای با شریک خودشیفتهشان مشغول میشوند که آنها به خود مشغول هستند .
ممکن است سوال کنید که چرا این افراد در این روابط باقی میمانند ؟ پاسخ این جاست که هنگامی که فرد خودشیفته تهدید قطع شدن رابطه را نزدیک میبیند به رفتارهایی که نشان از عشق و علاقهی اولیه دارند باز میگردد و هنگامی که تهدید دور میشود این رفتارها قطع شده و شریک فرد خودشیفته انتظار میکشد تا شاید روزی آن رفتارها باز گردند.
هنگامی که دو فرد خودشیفته با هم زندگی کنند همواره بر سر این که نیازهای کدام یک در اولویت است بحث و تنش پیش آمده و مداوم یک دیگر را مقصر میشمارند. زندگی این دو فرد حالت بینوایانهای به خود خواهد گرفت.
هنگامی که پای مسائل پیچیدهی احساسی از جمله وابستگی در میان است افراد خودشیفته فورا اجتناب میکنند و دوری را بر میگزینند؛ زیرا وابستگی برای آنان به ضعف تعبیر شده و به تبع آن شرم یعنی همان احساسی که از حضور آن در آگاهیشان به شدت پرهیز میکنند .
این امر سبب میشود که شریک زندگی آنها برای مورد محبت واقع شدن احساس نالایق بودن کند؛ درست همان احساسی که خود آنها در عمیقترین قسمتهای وجودشان تجربه میکنند.
[i] self
[ii] other oriented
منبع: Understanding the Mind of a Narcissist