در قسمت قبل درباره مبانی فلسفی رنج در چارچوب فلسفه وجودی صحبت کردیم در این قسمت بیشتر روی نشانه ها و چرایی رنج صحبت خواهیم کرد . با روان حامی همراه باشید .
فهمیدن رنج روانی خویش کار بزرگی است . شاید به نظرتان اینگونه نباشد ، اما تاریخ روانشناسی مملو است از کسانی که نمیفهمند یا نمیخواهند بفهمند که در خود رنجی حس میکنند که منشاء پزشکی ندارد و به جای اینکه از آن صحبت کنند ، نشانه هایی بروز میدهند که متخصصین مدتها به دنبال منشاء منطقی برای آن میگردند .
اما زمانی که بخواهیم قدمی دیگر پس از فهم اینکه ” دارم رنج میبرم ” برداریم لازم است تا برای نگاه خود دریچه ای انتخاب کنیم . این نوشتار با نگاهی وجودی ( اگزیستانسیال ) به مسئله درد روانشناختی برخورد میکند .
پس از فروید هیچکس نتوانست از تاثیر عمیقی که وی بر فهم روان انسان داشت در امان بماند ، فروید به ادبیات آسیب شناسی ، شخصیت و رشد روان انسان چارچوب داد ، و دری را باز کرد که رو به دنیای روانشناسی امروز باز میشد ، هرکس به شیوه خود در این دنیا نقشی را ایفا میکند .
نگاه وجودی هم از این تاثیر در امان نبوده است . در آسیب شناسی وجودی مفهوم ” تحریف واقعیت ” که اولین بار در مکانیزم های دفاعی فروید مطرح شد کماکان همان بار معنایی را دارد ، با این تفاوت که دیگر زحمتی برای شناخت نوع آن نمیکشیم . این تحریف واقعیت را میتوان دروغگویی تعریف کرد . دروغی که در هر سطح وجودی ( خود ، دیگری ، هستی محیط ) میتواند جاری شود . دروغ مفهوم کلیدی در فهمیدن رنج آدمی است.
بگذارید اندکی بیشتر راجع به این دروغ ها صحبت کنیم . ما میتوانیم راجع به طبیعت دروغ پردازی کنیم ، مثلا اگر انسان به سلامت خویش رسیدگی کند ، غذای خوب بخورد و خدمات پزشکی منظم دریافت کند هیچکاه نخواهد مرد ! پارانویید ها اعتقاد دارند که طبیعت سرشار است از نیرو های شروری که به محض یافتن فرصتی آنها را از هم میدرند و …
هرروز به دیگران دروغ میگوییم یاد میگیریم دروغ گویی میتواند با تلاش کمی قدرت عظیمی برای ما فراهم کند. میتواند کمکمان کند از مهلکه بگریزیم و شاید یک لبخند دروغین به ما در حفظ کردن شغلمان کمک کند.
آنچیزی که برای ما اهمیت دارد دروغگویی به خویشتن است . ماحصل این دروغ برای آدمی رفع مسئولیت است محدود کردن آزادی و اراده خویش است و این دارویی است بسیار لذت بخش ، چه چیزی خوشایند تر از اینکه ما دلیل “نیستی” خویش نیستیم؟
انسان در عصر مدرن خدایان را از زمین بیرون کرده و مایل است خود به جای آنان بنشیند ، او میخواهد فاعل بما یشاء باشد ، اراده اش مساوی با شدن باشد ، و آن چیز که در درون خویش دارد محقق کند . اما آنچیز که مانع میشود ترس از نیستی است . ترس از روبرو شدن با مفاهیم اضطراب آور وجودی . این گریز ، این فرار همیشگی ارمغانی دارد به اسم اضطراب روان رنجور . هنگامی که فرزندانتان از شما دور میشوند ، مضطرب میشوید ، هنگامی که نشانه کوچکی از بیماری میبینید فکر های وحشتناکی به ذهنتان خطور میکند و بی نهایت درگیر کنترل کردن محیط اطرافتان هستید . هرکدام از اینها نشانه هایی از یک دروغ بزرگ است . این دروغ که : اگر به اندازه کافی هشیار باشم میتوانم از بروز یک فاجعه جلوگیری کنم ..
آن ” فاجعه ” چه شما هشیار باشید ، چه نباشید زمانی خواهد رسید ، کمال هیچگاه در هستی ای که نیستی مستلزم آن است ظهور نخواهد کرد . بنابراین این رنج را کنار بگذارید ، به جای آن اصالت را به بهای اضطراب وجودی بخرید .
درواقع :
اضطراب روان رنجور پاسخ بدلی به هستی است ، در حالی که اضطراب وجودی پاسخ صادقانه به نیستی است …
روبرو شدن با مفاهیم مرگ و انزوا ، آزادی بینهایت ، انتخاب ناگزیر و مسئولیت ناشی از آن و معنا های موقتی و بی معنایی نهایی زندگی در نهایت شما را با وجود حقیقی خویش آشنا میکند و این سرآغاز هست شدن انسان است .
این راه با شجاعت تحقق وجود ( تیلیش ۱۹۵۲) ادامه میابد . زمانی که این جرات را پیدا کردیم که اضطراب وجودی را بپذیریم ، ملزومیم که آن را محقق کنیم . این تحقق میتواند شیوه های مختلفی بپذیرد . شاید عصیان ، شاید پذیرفتن طرد شدن و شاید فقر . به عوض میتوانیم از اینکه انسان منحصر به فردی هستیم لذت ببریم.
زنـدگی در آن سـوی نا امـیدی آغـاز می شود ..
سارتر



سروش جاویدنیا