چرا درمان روانکاوی برای افسردگی اساسی اثربخش است؟
در دههی اخیر، شواهد تجربی در اثربخشی رواندرمانیهای روانپویشی افزایش یافته است (گربر و همکاران، ۲۰۱۱). شواهد به دست آمده از آزمایشهای کنترل شدهی تصادفی به خصوص نشان دادهاند که رواندرمانی روانپویشی کوتاه مدت درمان مؤثری برای اختلالهای روانی خاص است. هم چنین، اخیراً شواهدی به دست آمده است که نشان میدهند روانکاوی بلندمدت نسبت به درمانهای کوتاه مدت هم بعد از درمان و هم در مطالعات پیگیری برتری دارد (Leichsenring & Rabung, 2008, 2011 Leichsenring, Abbass, et al., 2013)).
در این مطالعات درمان بلندمدت به عنوان درمانی که حداقل ۵۰ جلسه یا حداقل یک سال به طول بیانجامد تعریف شده است. در حال حاضر برای درمانهای بلندمدت تر از این مثلا برای ۱۰۰ جلسه شواهد محدودی در دسترس است. با وجود این برخی مطالعات حاکی از اثربخشی درمان بلندمدت روانکاوی برای اختلالهای روانشناختی پیچیده است. در این مقاله درمان روانکاوی برای افسردگی را توضیح داده ایم.
علی رغم وجود این شواهد، این سوال مطرح شده است که کدام ویژگیهای منحصر به فرد این درمانها مسئول ایجاد اثربخشی هستند. در مطالعات دو ویژگی مطرح شده است: یکی تعداد جلسات (مانند اسمیت و همکاران، ۲۰۱۲) و دومین ویژگی مطرح شده عبارت است از تکنیکهای روانکاوی/روانپویشی به کار گرفته شده توسط درمانگر (به عنوان مثال شدلر، ۲۰۱۰). اگر بخواهیم سوال را دقیقا مطرح کنیم باید بپرسیم که درمانهای روانپویشی فشرده به علت اینکه فشرده هستند اثربخشی دارند یا به خاطر اینکه روانکاوی/روانپویشی هستند؟
زیمرمن و همکاران (۲۰۱۴) برای پاسخگویی به این سوال پژوهشی را انجام دادند. آنها از دادههای به دست آمده از مطالعه رواندرمانی مونیخ (هابر و هکارانف ۲۰۱۳؛ هابر و همکاران، ۲۰۱۲) استفاده کردند. در این مطالعهی شبهآزمایشی درمان روانکاوی بلندمدت با درمان روانپویشی کوتاه مدت و درمان شناختی رفتاری برای افسردگی مقایسه شده است.
تحلیلها بر روی نمونهی ۷۷ نفره انجام شد. ۲۷ نفر آنها درمان روانکاوی، ۲۶ نفر درمان روانپویشی و ۲۴ نفر درمان شناختی رفتاری دریافت کردند. نشانههای افسردگی و مشکلات بین فردی قبل و بعد از درمان در یک سال، دو سال و سه سال بعد از درمان سنجیده شد.
آزمودنیهای دریافت کننده درمان روانکای مشکلات بین فردی کمتری را گزارش کردند و نشانههای افسردگی و مشکلات بین فردی در پیگیری در مقایسه با درمان روانپویشی یا درمان شناختی رفتاری بهبودی بیشتری پیدا کرده بود. تحلیلهای واسطهای چندگانه نشان داد که تفاوتهای بعد از درمان در مشکلات بینفردی توسط تعداد جلسات و تفاوتهای مراحل پیگیری در نشانههای افسردگی توسط کاربرد تکنیکهای روانکاوی واسطهمندی میشوند.
نتایج نشان داد که تبیین غالب و مناسب برای اثربخشی درمان روانکاوی بلندمدت تعداد جلسات بیشتر در مقایسه با درمانهای کوتاه مدتتر است. در واقع، یافتهی نسبتاً پایدار در بین مطالعات این است که میزان رواندرمانی به صورت مثبتی با بهبودی بیمار رابطه دارد.
این یافتهها به سوال اصلی ما که چرا درمان روانکاوی در درمان افسردگی اساسی مؤثر است پاسخ میدهند. پاسخ این است که هم تعداد جلسات و هم کاربرد تکینکهای درمانی روانکاوی سببساز ایجاد تغییر در افسردگی اساسی هستند.


