تاریخچهی مددکاری اجتماعی
نخستین کشوری که گامهایی در راستای حرفهای کردن مددکاری برداشت کشور انگلستان بود. قانون موسوم به فقرای الیزابت در سال ۱۵۹۸ در انگلستان نوشته شد که بعدها تحت نظارت متفکرین اقتصادی و اجتماعی تغییر کرد و از نخستین قوانین مرتبط کنندهی خدمات اجتماعی و رفاهی و مددجویان آن بود. در سال ۱۸۹۹ اولین مدرسهی خدمات رفاهی درهلند تأسیس شد و در سال ۱۹۰۴ این مدارس در آلمان و سوئیس و بریتانیا و آمریکا شکل گرفتند و در حال حاضر در جهان بهصورت وسیع این رشته تدریس میشود.
در کشور ما این حرفه با توجه به آموزههای دینی و همینطور فرهنگیمان و اندیشههای انسان دوستانه و دستگیری، جای خود را از گذشته بازکرده است. بهطوریکه قبل از سال ۱۳۴۰ مردم و خیرین خدمات بهزیستی و بشردوستانه را انجام میدادند، اما از سال ۱۳۴۰ سازمانهایی نظیر سازمان شاهنشاهی و یا خیریههای متعدد عهدهدار این فعالیتها شدند. قبل از انقلاب برای نخستین بار ارائهی خدمات اجتماعی از وظایف سازمان بهزیستی به شمار میرفت. خانم فرمانفرماییان که آموزشدیده در سازمان ملل متحد بودند نخستین فارغالتحصیلان در این رشتهی یاورانِ را در ایران تربیت کردند.
مددکاری اجتماعی حرفه ایست که ضمن حمایت و بهبود وضعیت جامعه و اعضایش برای سلامت جسم و روان اجتماع تلاش میکند. این حرفه از عشق به بشریت نشات میگیرد و اعتقاد ما بر آن است که پاداش آن را خداوند میدهد. این علم شامل اصول، مهارت و روشهایی است که جامعه و افراد جامعه را برای رسیدن به نیاز و خواستهی خود با رضایت خاطر در امکانات و شرایط موجود یاری میکند. مددکاری حرفهای بسیار کل نگرانه است؛ یعنی در عین اینکه به نگرانیها و مشکلات فعلی فرد میاندیشد و درراه رفع آن گام برمیدارد، به رفع این معضل و ریشهیابی آن تا جاییکه در آینده تکرار نشود میپردازد. مددکاری هم به مسائل درونی و شناختی و هم به مسائل و مشکلات بیرونی و محیطی میپردازد. از موضوعات قابلبحث در مددکاری اجتماعی تکیهبر دانش بومی، علوم انسانی، اصول عدالت اجتماعی و … است که در تعریف جدید مددکاری اجتماعی به این رشته بهعنوان رشتهای کاملاً علمی در توسعهی اجتماعی و در راستای افزایش انسجام اجتماعی نگاه میشود. این علم بر سهپایهی اساسی شکلگرفته: آزادی، عدالت و دموکراسی. ارزشهای این علم که ریشه در این پایهها دارند شامل:
یک. حرمت مقام انسان
دو. آزادی و اختیار انسان
سه. برخورداری تمام انسانها از حقوق مادی و معنوی
چهار. مسئولیت فردی و اجتماعی انسان
اصول مهم مددکاری
۱ اصل پذیرش: پذیرفتن مددجو بدون فرق گذاشتن میان آنها و قبول کردن آنها به خاطر ارزشهای انسانی مددکار توانایی برقراری رابطهی کلامی و غیرکلامی با مددجو را دارد. این اصل مانند اصل پذیرش مشاوره و روانشناسی است.
۲ اصل فردیت: این اصل به این معنی ست که شرایط و مشکلات خاص هر فرد باید کاملاً بهصورت فردی و خاص خود آن فرد در نظر گرفته شود چراکه مددکار نباید با مشاهدهی خصوصیات مشترک بین افراد به آنها راهکارهای مشابه بدهد.
۳ اصل رازداری: مشابه مشاوره و روانشناس این حرفه نیز نیاز به رازداری دارد. به این رازداری، رازداری حرفهای میگوییم چون در شرایطی که امنیت جانی فرد یا افرادی درخطر باشد میتوان این راز را با افراد حرفهای دیگر فاش کرد.
۴ اصل رابطه حسنه: مانند مشاوره و روانشناسی برای برقراری ارتباط اولیه با مددجو نیاز به ایجاد فضایی برای برقراری رابطه به صورتی که مددجو بتواند بهراحتی و صمیمانه حرف بزند، وجود دارد.
۵ اصل خودآگاهی: مددکار با خودآگاهی بر علایق و اعتقادات و خواستهها و نیازهای شخصی در زمانها و مکانهای مختلف از شکلگیری قضاوت یا دخالت دادن افکار خود بر فرد مددجو پیشگیری میکند.
۶ اصل مشارکت مراجع: مددکار اجازهی مشارکت به مددجو را میدهد تا هم احساس مسئولیت بیشتری داشته باشد و هم خودش بتواند با اعتمادبهنفس مشکلاتش را حل کند.
۷ توانایی مدیریت کردن: توانایی مدیریت و حل مشکل و بحران از مسائل پراهمیت در مددکاری است.
۸ توان برنامهریزی: در مراحل مختلف کار توانایی برنامهریزی کردن بسیار مهم است.
۹ مهربان بودن: که از ویژگیهای بسیار مؤثر مددکار است چراکه در ارتباط برقرار کردن نقش پررنگی دارد.
۱۰ شناخت کافی کسب کردن: شناخت نسبت به گروه یا افرادی که به درمانشان میپردازد توسط مددکار اهمیت دارد.
۱۱ شناخت فرهنگها: برای داشتن اطلاعات کافی نیاز به شناختن فرهنگها نیز وجود دارد.
۱۲ قضاوت نکردن: عدم قضاوت در کار مددکاری باعث ایجاد رابطهی حسنه میشود.
۱۳ توانایی کنترل احساسات: این اصل از اصول بسیار مهم مددکاری ست.
حوزههای مددکاری
-کودکان و والدین در شرایط سخت
-افراد معلول یا ناتوان جسمی یا ذهنی
-بیخانمانها
-افراد معتاد
-افراد بیسرپرست یا بد سرپرست
-سالمندان
انواع مددکاری
در مددکاری اجتماعی از دو روش برای انجام کار و رسیدن به هدف استفاده میشود:
اول. روش اول روش مستقیم هست که شامل:
۱- در مددکاری فردی» هم همچون مشاوره و روانشناسی فردی حضور رودررو یک مددکار و یک مددجو لازم است. مددکار در اینجا علاوه بر دانش روانشناسی (نظریات شخصیت و …) نیاز به داشتن مهارتهای برقراری ارتباط و دقت بالا نیز هست. مددکار اجتماعی به دانش جامعهشناسی و توسعهی اجتماعی نیز باید احاطه داشته باشد. مددکار فرد مددجو را درراه استفاده از امکانات، استعدادها و نقاط قوت خود کمک و همراهی میکند و راه خودکفایی و کارآمدی فردی را در زندگی وی باز میکند.
دو.” مددکاری جامعهای” استفاده از نیروها و استعدادهای گروهی و اجتماعی را برای بالا بردن و ارتقا سطح فرهنگی، اجتماعی و رفاهی را میسر میکند.
سه. “مددکاری گروهی” همانند مشاوره گروهی اهداف مشاوره فردی را در سایهی فعلوانفعالات گروهی پیش میگیرد.
دوم. روش غیرمستقیم: که خود شامل روشهای زیر است:
یک. مدیریت مؤسسات رفاهی: از طریق این نوع مؤسسات برای رسیدن و سازماندهی کردن اهداف مددکارانهی خود تلاش میکنند.
دو. تحقیقات اجتماعی: که در آن با پژوهشهای خود به وضعیت مددجوهای خود رسیدگی میکنند.
ابزارهای مورداستفاده مددکاران
یک. دیدن
دو. شنیدن
سه. مصاحبه
چهار. مشاوره
پنج. بازدید از منزل
شش. مطالعه
هفت. مهارتهای طرح سؤال
هشت. مهارتهای تمرکز
نه. راهنمایی و تفسیر
ده. مهارت ایجاد فضای مناسب.
نقشهای مددکاران
مددکار در طول کار حرفهای خود ممکن است مجبور شود نقشهای بسیاری را به خود بگیرد. مانند:
-رهبر
-مشاور
-مدافع
-وکیل
-راهنما
-تسهیل گر
-هماهنگکننده
-میانجی
-ارزیابیکننده
-آموزشدهنده
-حامی
-بسیج کننده
-تغییردهندهی رفتار
-برنامهریز جامعه
-سخنگو
-درمانگر
-مدیر اطلاعات
-مدیر
– تأمینکنندهی امکانات مراقبت و نگهداری
-شناسایی کنندهی کانونهای بحرانزا
ما خانواده را بهعنوان مهمترین رکن جامعه میشناسیم و آن را نهاد اصلی جامعهپذیری جامع میدانیم. ما در یک خانواده پا به این دنیا میگذاریم و تا پایان عمر عضوی از آن باقی خواهیم ماند. تمامی پیشرفتهای جامعه ازجمله پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به تلاشهای مستقیم اعضای خانواده که رکن اصلی جامعه هستند بستگی دارد. عامل بسیار پراهمیت دیگر در مورد خانواده این است که خانواده بستر و محل پرورش و تربیت فرزندان است ازآنجاییکه که خانواده و والدین اولین و مهمترین الگوهای رفتاری فرزند هستند و نقش بسیار پررنگی در شکلگیری شخصیت او دارند بنابراین برای داشتن سلامت اجتماعی ، حفظ و مراقبت از خانواده در مقابل آسیبها و ناملایمات از وظایف هر جامعه ایست؛ بنابراین اهمیت موضوع خانواده به حدی ست که ماده ۱۶ اعلامیه حقوق بشر اعلام میکند: خانواده رکن طبیعی و اساسی اجتماع است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت بهرهمند شود.”
مددکاران اجتماعی خانواده کار با خانوادهها ، کودکان و سالمندان را در اولویت قرار میدهد. مددکار به خانوادهها در بهبود روابط میان فردی که از مهمترین وظایف آنهاست کمک میکند. در شرایط بحرانی و موقعیتهایی مثل طلاق و جدایی، بیماریهای مهلک و سخت که تمام اعضای خانواده را درگیر میکند مثل سرطان،اعتیاد و خشونتهای خانگی و یا موقعیت سوگ و از دست دادن خانوادهها و اعضای خانواده را کمک و همراهی میکنند. مددکاران اجتماعی تلاش میکنند با هدایت خانوادهها، شناسایی معضلات و پیدا کردن راهحل مناسب به خانوادهها کمک کنند. تسهیل ارتباطات، مداخله، حل تعارضات و آموزش از کارهای اصلی مددکار اجتماعی ست.
ویرجینیا ستیر بهعنوان یک مددکار اجتماعی و سپس خانواده درمانگر معروف است. کتاب “کارخانهی آدم سازی” از کتابهای معروف و تأثیرگذار ویرجینیاست.
ویرجینیا ستیر در سال ۱۹۱۶ در آمریکا متولد شد و در سال ۱۹۵۱ بهعنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار شد و کارش را با درمان یک زن آغاز کرد و سپس به خانوادهدرمانی روی آورد. وی پسازآن در سال ۱۹۵۹ به جکسون درراه اندازی موسسه تحقیقاتیام.آر.آی کمک کرد.
رویکرد ستیر در خانوادهدرمانی، تمرکز روی شفافسازی تعامل میان اعضا و خانواده دارد. الگوی اعتبار یابی در خانوادهدرمانی درواقع رویکردی انسانگراست. روانشناسی انسانگرا بر پدیدارشناسی تواناییهای ذاتی انسان به معنای تجربهها وزندگی به همان صورتی که هست تأکید میکند بهگونهای که از انسانیت غافل نشویم.
ستیر یک خانواده درمان تجربه نگر و انسانگراست که به تجربهی اینجا و اکنونی معتقد است. او ریشهی اصلی مشکلات را سرکوبی هیجانات میداند. ویرجینیا معتقد است انسانها اگر به حال خود رها شوند خودشان شکوفا خواهند شد و این مشکلات اجتماعی است که سد راه انسان در مسیر رسیدن به خودشکوفایی ست. خانواده درواقع مکانی برای تجربههای مشترک میباشد. پرورش با آغوش باز، تجربه طبیعی و خودجوش در خانواده از اهمیت خاصی برخورداراست. او برای رسیدن بهسلامت عاطفی کشف سطوح عمیق تجربهها را توصیه میکند. وی به تمام سطوح یعنی شناخت، تفکر، و یا احساسات میپردازد.
الگوی ویرجینیا ستیر هر انسان را موجودی یگانه و دارای منابع بیرونی و درونی بالقوه میداند که آنها را به کار نمیگیرد. و بیان میکند که انسان موجودی مثبت است که میتواند با استفاده از استعدادها و نیروهای بالقوه به انسان کاملتری بدل شود.
ویرجینیا ستیر دو الگوی متفاوت در خانواده در نظر گرفت. اول الگوی ” تهدید و پاداش” و دوم الگوی “بذرافشانی یا بسترسازی ”
در الگوی اول سلسلهمراتب قدرت وجود دارد و در رأس آنکسانی هستند که قواعد و چارچوبهای غیر منعطفی به وجود میآورند. در این الگو پیزی که مراتب را به وجود میآورد نقشها هستند.
در الگوی بذرافشانی چیزی که هویت را شکل میدهد انسانیت است نه نقشها و راه برای تغییر منعطف و باز است چراکه تغییر راهی برای رشد و کمال و رسیدن به انسانیت بیشتر است. این خانواده بستری برای رشد بذرهایی است که در آن کاشته میشود.
ویرجینیا افراد خانواده را بهعنوان نمادی از افراد جامعه در مقابل تنش و شرایط استرسزا، به دستههای زیر تقسیم میکند:
یک. سرزنشگر: همیشه مخالف و مهاجم و ایرادگیر، تحمیل کردن سلطهی خود بر دیگران.
دو. سازشگر: همیشه موافق، برای احساس ارزش کردن نیاز به تائید و همراه بودن با دیگران دارد.
سه. حسابگر: بسیار معقول به نظر میرسد اما از درون احساس آسیبپذیری دارد.
چهار. گیج: تمرکز کمی دارد و خیلی از کلمات نامربوطی استفاده میکند. و همواره در حال راضی کردن دیگران از طریق امتیاز دادن به آنهاست.
پنج. درنهایت افراد نرمال: این افراد در شرایط استرسزا بالغانه رفتار میکنند. در صورت لزوم عذرخواهی میکنند. با پیامهای کاملاً مستقیم با اطرافیان ارتباط برقرار میکند.
ستیر در فنون درمانی خود تلاش میکرد تا از طریق مجسمهسازی و بازسازی خانواده در جلسات خانوادهدرمانی، آنها را به آمدن به زمان حال سوق دهد چراکه این الگو به اینجا و اکنون اعتقاد دارد.
منابع:
پرلمن، هلن هریس مددکاری اجتماعی: ترجمه پریوش منتخب چاپ دوم تهران شرکت سهامی ۱۳۷۱
کتاب مددکاری اجتماعی، دکتر محسن قندی- انتشارات عطائی- ۱۳۴۷
اصول و مباني مددکاري اجتماعي، دکتر مري – دابيلو مافت- دکتر خوزه بي اشفورد، ترجمه خديجه السادات غني آبادي انتشارات آواي نور.
ملاحظات پارادایمیک در خانواده درمانی، دکتر معصومه اسمعیلی، نشر علم.
ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.