[۱]تمام زندگی فیلسوف آماده شدن برای مرگ است.
رسالهی فایدون، افلاطون به نقل از سقراط
در مقالهی قبل مقدمهی کوتاهی در باب مرگ مطرح کردیم و به بررسی مواردی از جمله اهمیت موضوع مرگ، مرگ اندیشی و مرگ آگاهی، رابطهی مرگ و دین و همچنین رابطهی مرگ و دین پرداختیم.
در این شماره و شمارههای بعدی به بررسی آراء فیلسوفان بزرگ در رابطه با مرگ خواهیم پرداخت. بیشتر فیلسوفان به نوعی به مساله مرگ پرداختهاند به خاطر همین گوناگونی و تعدد نمیتوانیم به همه فیلسوفان و نظرات آنها در رابطه با مرگ بپردازیم.
برای شروع سقراط را به علت آرا و زندگی و بیشتر از همه بخاطر نحوهی مرگش برگزیدم.
نام سقراط در تاریخ فلسفه با نام پرسش و زایش همراه است. روش فلسفه سقراطی «مامایی روح» است: گفتوگو برای داناتر شدن. سقراط از خلال مکالمه میکوشد به حقیقت نزدیک شود. از نظر سقراط راه دانا شدن از اعتراف به نادانی آغاز میشود. از همین روست که به گفته دریدا: [۲] سقراط آن کس که چیزی ننوشت. خصلت پرسشگری سقراط در گفتوگو شکل میگرفت. به عقیده هگل، سقراط [۳]یکی از شخصیتهای جهان تاریخی بود، زیرا فکر چون و چرا کردن در همه چیز را با خودش آورد
مرگ در اندیشهی سقراط
سقراط فلسفه را تمرینی برای مردن میدانست و زندگی او به معنای واقعی به سوی مرگ بود، مرگ او نیز نشانی از هماهنگی میان نظر و عمل این فیلسوف بود. در فلسفه سقراطی مرگ از چه تعریف، شان و جایگاهی برخوردار است؟
سقراط از مرگ به عنوان واقعهای در پایان زندگی دنیوی انسان هراسی نداشت و معتقد بود که پس از مرگ به دیدار هرآنچه خوبی و زیبایی است نائل میآید. آنچه در اندیشه منتسب به سقراط در باب مرگ اهمیت دارد، مرگ به عنوان روشی برای درک حقیقت است. سقراط معتقد است که در این زندگی خاکی تنها اندکی به حقیقت نزدیک میشویم و آن اندک نیز تنها زمانی است که رابطه ما با تن کم میشود بدین صورت که جز به ضرورت به آن نپرداختهایم. پاکی روح در گرو تجرد است و اندک اندک مرگ را آموختن. تمام رساله فایدون بدون هیچ گپنه مبالغهای در خدمت این است که فلسفه را تنها کسانی در مییابند و میفهمند که از تن عاری شده باشند. به عقیدهی سقراط عامل اصلی ترس از مرگ دوست داشتن تن خاکی است.
وی معتقد است افرادی که خود را وقف تن میکنند باید از ویرانی آن نگران و بیمناک باشند. (در هر حال دیر یا زود این اتفاق به وقوع خواهد پیوست و تن نابود خواهد شد.) او شجاعت مواجهه با مرگ را ناشی از عدم توجه به تن میداند. کسانی که برای آنها لذتها ارزشی ندارد و آن را کوچک میشمارند، کسانی اند که تن را خوار میدانند و تنها کسانی که تن را خوار میدارند، عالم را کوچک میبینند. این فاصله گرفتن از تن و خواهشهای آن همان تمرین مردنی است که منجر به درک حقیقت میشود و در عرفان نیز محل توجه است.
شرحی بر رسالهی فایدون
رسالهی فایدون، شرحی است از آخرین ساعات زندگی سقراط است که در همان روز باید جام شوکران را سر بکشد و توسط افلاطون نوشته شده است. (خوانندگان به این نکته توجه داشته باشند که این روایت دقیقاً آنچیزی نست که روی داده چرا که افلاطون در آن روز بیمار بود و اصلاً در آن مجلس حضور نداشت.)
طبق نوشتهی ثبت شده در فایدون، افلاطون در ضمن تصویر سازی، اندیشههای خود را در قالب این داستان و از زبان سقراط تشریح میکند. در این رساله سقراط سه دلیل بر فنا نا پذیری نفس اقامه میکند.
رسالهی فایدون از آنجا آغاز به بحث در خصوص مسئلهی مرگ میکند که سقراط به سیمیاس میگوید از طرف وی به اوئنوس بگوید که با اشتیاق آمادهی مرگ باشد (همچنان که سقراط بود) چراکه به زعم سقراط تمام کار فیسوفان آماده شدن برای مرگ است (فایدون ۶۲)
سقراط در حالی که آخرین لحظات زندگی خود را میگذراند شاد است و معتقد است که باید شاد باشد. این امر ناشی از آن اندیشهی مذهبی است که در آن زمان – و کما کان در حال حاضر – شایع بوده است چنانکه خود به این مورد معترف است: اگر معتقد نبودم که پس از مرگ به نزد خدایان دانا و مهربان خواهم رفت و با درگذشتگانی که بهتر از مردم این جهان هستند همنشین خواهم شد البته روا نبود به پیشواز مرگ بشتابم اگر هم این سخن را با اطمینان کامل نتوانم گفت در این تردید ندارم که خدایان مهربان مرا در پناه خود خواهند گرفت. از این رو نه تنها از مرگ نمیهراسم بلکه شادمانم که پس از مرگ زندگی دیگری هست و چنانکه همواره گفتهاند نیکان سرانجامی بهتر از بدان دارند.
تشریح و تبین مرگ از نگاه سقراط
سپس سقراط به تشریح و تبیین مرگ میپردازد و توضیح میدهد که مرگ چیست و چرا فیلسوف با گشادهرویی باید آن را بپذیرد. وی میگوید مرگ آن هنگام رخ میدهد که روح از تن خاکی جدا میگردد و درنهایت سخن را به آنجا میرساند که در خصوص شناسایی که کار فیلسوف است سخن بگوید، سقراط میگوید که حواس آدمی که از تن است نظیر بینایی و شنوایی که قویترین آنها هستند تنها آدمی را به گمراهی میرسانند و جز فریب دادن چیزی برای آدمی ندارند (برای مثال خطاهای دیدی که انسان به آن مبتلا میشود در صورتی که واقعاً وجود ندارند). سپس او به این نکته اشاره میکند که تنها راه گریختن از این اشتباهات آن است که به قوهی عقل و تفکر روی بیاوریم و با آن به ادراک جهان برسیم. و نفس آدمی هنگامی به بالاترین درجهی خود میرسد که تنها تفکر ناب کند و از حواس خود روی برگرداند و به قول خودش باید تا جایی که میشود از حواس روی گرداند، علاوه بر این تمامی مفاهیم نظیر عدالت، فضیلت و ذات و … نیز تنها به واسطهی عقل است که قابل تشریح و تحلیل است که این نیز دلیلی بر اهمیت آن است. (فایدون ۶۵- ۶۶-۶۷)
سقراط از این گفتگو به این نتیجه نائل میآید که هنگامی که مرگ میرسد و روح از تن جدا میشود، روحی که دیگر در قید تن نیست و دیگر از تن تبعیت نمیکند است که میتواند به حقیقت برسد و چون تمام آمال فیلسوف رسیدن به حقیقت است پس نباید از مرگ هراسی داشته باشد.
همانطور که مشاهده کردید سقراط در اینجا به تمامی منکر حواس میشود و کاملاً به طرد معرفت تجربی میپردازد، این در حالی است که اگر آدمی منکر این نوع معرفت شود (که از جملهی آنها میتوان تاریخ و جغرافیا را نام برد) دیگر حتی نمیدانستیم، آتن کجاست و سقراط در چه زمانی میزیسته است و بر او چه گذشته است و حتی از شجاعتی که او در زمان مرگ داشته است نیز آگاهی نداشتیم.
سخن آخر …
فایدون کتابی در ستایش مرگ است. این تنها سخنی است که میتوان درباره این کتاب گفت. سقراط در این کتاب در آخرین روز زندگی خویش، وقتی که فقط چند ساعت به زمان مرگش فرا رسیده، در حلقه شاگردان و دوستان و محبوس در زندانی که خودخواسته در آن به بند کشیده شده است، از مرگ سخن میگوید و از انسان و از راز حیات او. بدینسان فایدون رسالهای در معنای مرگ از چشم فیلسوف است.
زندگی سقراط همانند مرگش نمونهای از زندگی فیلسوفانهای است که در تمام عمرش به آن تأکید داشت مرگ سقراط مرگی است در را همه آرمانهایی که به نظر سقراط و هر کسی درست میآید و او هیچ گونه شک و ترسی به دل راه نداد زیرا به آنچه باید عمل کرده و آغوش خود را برای مرگ باز گذاشته بود در تمام عمرش نه فقط لحظهی، سقراط کار فیلسوفانهی خود را بهدرستی به پایان خویش رسانید که آن کار همانا آماده شدن برای مرگ بود.
در شماره بعدی مقاله به بررسی سایر اندیشمندان و فلاسفه در رابطه با مرگ و اندیشه در باب مرگ خواهیم پرداخت.
ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.