چرا دخترها تمایل بیشتری به مشاغلی دارند که مستلزم کار با مردم و ارتباط با آنهاست، در حالی که اغلب پسرها به راحتی میتوانند در اتاقشان به تنهایی سر کنند و ساعتها با کامپیوتر مشغول باشند.
با روان حامی باشید تا جواب سوالتان را بگیرید:
غرایز زیستشناختی، کلیدهایی هستند برای درک سرشت و موفقیت امروز ما. اگر به این امر آگاهی داشته باشید که وضعیت زیستشناختی مغزی، هدایتگر تکانههای شماست، میتوانید انتخاب کنید که دست به عمل نزنید یا عملی مخالف با چیزی انجام دهید که در شما احساس اجبار ایجاد کرده است. ولی در وهلهٔ اول باید توجه کنیم مغز زن به لحاظ ژنتیکی ساخته میشود و با تکامل، زیستشناسی و فرهنگ شکل میگیرد. بدون چنین پذیرشی، زیستشناسی تبدیل به سرنوشتی می شود که در برابر آن عاجز هستیم.
زیستشناسی پایهٔ شخصیت و گرایشهای رفتاری ماست. ولی اگر به عنوان ارادهٔ آزاد – بنابر مصلحت سیاسی – سعی داشته باشیم که تاثیر آن را بر مغز انکار کنیم، با سرشت خود به جنگ برخاستهایم. اگر بپذیریم زیستشناسی ما تحت تاثیر عوامل دیگری از قبیل هورمونهای جنسی و تغییرات آنهاست، میتوانیم از ساختن واقعیتی ثابت که بر ما حکومت کند، جلوگیری کنیم. مغز غیر از ماشین یادگیری هوشمند چیز دیگری نیست. ھیچچیز کاملاً ثابت نیست.
زیستشناسی قدرت بسیاری دارد، ولی واقعیت ما را در خود حبس نمیکند. میتوانیم واقعیتمان را تغییر دهیم و ازهوش و ارادهٔ خویش بهره بگیریم و تاثیر هورمونهای جنسی را برساختار مغز، رفتار، واقعیت، خلاقیت و سرنوشت تعیین کنیم و درصورت لزوم تغییر دهیم.
متوسط سطح هوشی مرد و زن یکسان است؛ ولی اغلب برداشتهای غلطی از واقعیت مغز زن کردهاند، مثلا در حوزههای خاص، مثل ریاضیات وعلوم، توانایی کمتری دارد. لاورنس سامرز، که بعداً رئیس دانشگاه هاروارد شد، در ژانویهٔ ۲۰۰۵، در سخنرانیای که برای دایرهٔ ملی پژوهشهای اقتصادی ایراد کرد، حیرت و تعجب همکارانش و عامهٔ مردم را برانگیخت، و در سخنرانیاش گفت: «به نظر میرسد در بسیاری از ویژگیهای متفاوت انسانی – استعداد ریاضی، استعداد علوم – گذشته از آنچه میانگینها نشان میدهند – که قابل بحث است – شواهد نسبتاً روشنی وجود دارد مبنی بر این که تفاوتی در انحراف استاندارد و تنوع جمعیتی مرد و زن وجود ندارد. و این امر صحت دارد که ویژگیهای معقول یا غیرمعقول را فرهنگها تعیین کردهاند.»، برداشت عموم از گفتهٔ او این بود که زنها برای این که دانشمند یا ریاضیدان برجستهای شوند، ذاتاً شایستگی کمتری نسبت به مردها دارند.
اگر براساس تحقیقات فعلی قضاوت کنیم، میتوانیم به سامرز هم حق بدهیم وهم ندهیم. اکنون میدانیم وقتی دختر و پسر به سن نوجوانی میرسند، تفاوتی از نظر استعداد یادگیری علوم و ریاضیات بین آنها وجود ندارد. سامرز در این مورد اشتباه کرد. همچنان که جریان استروژن در مغز زن بیشتر میشود، او شروع به تمرکز بیشتر روی عواطف و ارتباطات خود میکند؛ مکالمات تلفنی و ارتباط با دوستان دختر در مراکز خرید. در عین حال، هنگامی که مقدار تستوسترون در مغز مرد بالا میرود، او ارتباطاتش را کمتر میکند و اشتغال ذهنیاش بیشتر به کسب موفقیت مربوط میشود؛ مثلاً در بازیها و تظاهر به رانندگی کردن. در واقع وقتی دخترها شروع به تصمیمگیری دربارهٔ خط سیر شغلی میکنند، علاقهشان را به پیدا کردن مشاغلی که مستلزم کارانفرادی بیشتر و روابط کمتر با دیگران است از دست میدهند، در حالی که پسرها به راحتی میتوانند در اتاقشان به تنهایی سر کنند و ساعتها با کامپیوتر مشغول باشند.
یکی از بیمارانم به نام گینا از دوران کودکی، استعداد فوق العادهای در ریاضیات داشت. او سرانجام مهندس شد، ولی در بیست وهشت سالگی درگیر این مسئله بود که مهندسی را رها کند و دنبال شغلی برود که با مردم بیشتر سروکار داشته باشد و به او فرصت تشکیل خانواده هم بدهد.
او از معماهای ذهنی که جوابشان مستلزم حل مسایل مهندسی بودند لذت میبرد؛ ولی نداشتن ارتباط با مردم موجب نارضایتی او بود، از این رو به فکر افتاد که شغل اش را عوض کند.این تعارض در زنها نامعمول نیست. دوست دانشمندم کوری بارگمن میگفت بسیاری از باهوشترین دوستانش در رشتههای علوم، سراغ حوزههایی رفتند که اجتماعی ترند. اینها تصمیمات ارزشمندی هستند و در واقع حاصل تأثیراتی هستند که هورمون ها روی مغز زن میگذارند و او را وادار به ارتباط و پیوند میکنند. این نکته که زنها کمتر سراغ علوم میروند، هیچ ارتباطی با نقایص مغزی در حوزهٔ ریاضیات و علوم در آنها ندارد. سامرز در این مورد هم به بیراهه رفت. او درست میگفت که در علوم سطح بالا و شغلهای مهندسی تعداد زنها کمتر است ولی مطرح کردن این موضوع که زنها به دلیل نداشتن استعداد سراغ این رشته ها نمی روند؛ اشتباه محض بود.
مغز زن استعدادهای خاص فوق العادهای دارد؛ قدرت کلامی چشمگیر، توانایی در برقراری ارتباط عمیق دوستانه، توانایی پیشگویی در خواندن چهرهها و لحن صدا در زمینهٔ هیجانات و حالات روانی و توانایی در از بین بردن تعارضات. همهٔ اینها درون مغز زن به هم تنیدهاند. اینها استعدادهایی هستند که او با آنها متولد میشود. صراحتاً بگوییم که بسیاری از مردها این استعدادها را ندارند. مرد با استعدادهای دیگری به دنیا می آید که حاصل واقعیت هورمونی اوست. ولی این، موضوع کتاب دیگری است.
در مدت بیست سالی که به مداوای زن های بیمار مشغول بودهام، بیصبرانه منتظر بودم پیشرفتی در دانش مربوط به مغز و رفتار زن صورت گیرد. تنها در شروع هزارهٔ جدید بود که تحقیقات هیجان انگیزی انجام شد و نشان داد ساختار، عملکرد و شیمی مغز زن بر خلق، پردازش فکر، انرژی، انگیزههای جنسی، رفتار و سلامت او تأثیر میگذارند. این کتاب راهنمایی است برای خوانندگان در خصوص تحقیقات جدیدی که دربارهٔ مغززن و سیستم عصبی رفتاری صورت گرفته است که موجب زن بودن ما می شود.
کتاب مغز زنانه، اثر دکتر لوآن بریزندین
ترجمه دکتر محسن دهقانی ، سهیلا پیمانی
بیشتر بدانیم:
مغز زنانه، آنچه موجب زن بودن ما می شود ۲۱)
مغز زنانه، آنچه موجب زن بودن ما می شود (۱)
رابطه جنسی باعث افزایش کارکرد مغزی میشود
سبک زندگی غلط، حجم مغز را کاهش می دهد
تفاوت های شخصیتی در ساختار مغز ما ریشه دارند