نویسنده: فرید حاجی
فردی، دوستش را به رستورانی دعوت میکند تا در کنار یکدیگر شام بخورند. دوستش، بنا به هر دلیلی (کمبود وقت، بی حوصلگی، بیپولی، درگیر بودن در کارهای خانه یا محل کار، به هم خوردن حالش از ریخت دوستش، در انتظار دیگری بودن، بیماری و یا …) پاسخ او را رد میکند. فرد از این که دوستش دعوت او را نپذیرفت خشمگین شده و به او پرخاشگری میکند و ارتباط آنها به هم میخورد.
قصد دارم از طریق مثال بالا روندی یکپارچه از پنج رویکرد معتبر بالینی (فرویدی، ISTDP، ACT، وجودی، واقعیت درمانی) بنویسم.
با روانحامی همراه باشید
نکتهی مهم: دیالوگنویسیِ متن حاضر کاملا مندرآوردی بوده و صرفا کوششی است برای توضیح اینکه رویکرد مورد اشاره چگونه جلو میرود؛ بنابراین نمونه درستی در استفاده از کلمات و عبارات نیست.
- زمانیکه فردِ غیرمنطقی پاشخ منفی شنید، خشمگین شد. این خشم میتواند حاصلِ خودبزرگبینی او باشد. خود بزرگبینی چه زمانی روی میدهد؟ ممکن است حاصلِ تثبیت در مرحله آلتی فروید باشد. مرحله آلتی چه ربطی به خودبزرگبینی دارد؟ زمانی که مادر یا (یکی از والد) توجه زیادی به نیازهای کودک کرده باشد و او را خودشیفته بار آورده باشد کودک دنیا را به این شکل درک میکند که نیازش باید فورا ارضا شود. پس اگر آن فرد در آینده از شخصی تقاضایی را کرد حتما باید پاسخ مثبت بشنود و گرنه جهانی که از کودکی درک میکرد به هم میریزد.
چگونه میتوانیم خودبزرگبینیِ فرد را درمان کنیم؟ یا حداقل به او نشان دهیم که خودشیفته است؟ شاید بتوان با کمک رویکرد پویشی کوتاه مدت که مسیری ضربتیتر از پویشی کلاسیک است، به این مهم نائل آئیم.
- پویشی کوتاه مدت (ISTDP) چگونه به خودبزرگبینیِ مرد نگاه میکند؟
درمانگر:ازینکه دوستت با تو نیومد تا با هم شام بخورید چه احساسی داری؟
فرد غیرمنطقی: خشمگین شدم از دستش
درمانگر :اون با تو به شام خوردن نیومد و تو خشمگین شدی.
فرد غیرمنطقی: بله
درمانگر :پس فقط برای اینکه شما خشمگین نشید اون باید هر وقت که شما خواستین با شما برای شام خوردن بیاد؟
فرد غیرمنطقی: شما هم که دارید مثل اون با من برخورد میکنید. شما هم که دارید من رو نقد میکنید
درمانگر :ظاهرا از من خشمگین شدید؟
فرد غیرمنطقی :معلومه که خشمگین شدم
درمانگر :این خشم شما رو یاد کی میندازه؟
فدر غیر منطقی :پدرم. اون همیشه من رو نقد میکرد. من خیلی کودکی بدی داشتم. مادرم همیشه هوای من رو داشت (سینهی خوب در نظریه اشپیتز) از طرفی پدرم همیشه من رو نقد میکرد. من واقعا نمیدونستم چی جوری باید رفتار میکردم. الان هم نمیدونم؟
درمانگر :کاملا مشخصه که الان هم نمیدونید. مثلا از دوستتون حتما توقع داشتید که با شما به رستوران بیاد چون باید مثل مادرتون عمل میکرد و حتما نیاز شما رو برآورده میکرد ولی دوستتون چون مادرتون نبود این کار رو برای شما نکرد. از من هم توقع دارید که به شما نقدی نکنم حتی اگه اون نقدی باشه که به حال شما کمک کنه
(فرض را بر این میگذاریم که فرد غیرمنطقیِ مثال ما انسانی بدون دفاع و پخته است و سریعا قانع میشود- این پرش را از این جهت زدیم که از هدف اصلی تحلیل که کنار هم نشاندن رویکردهاست دور نشویم)
درمانگر :حالا میتونیم بگیم شما نباید اون روز که دوستتون باهاتون به رستوران نیومد ناراحت میشدید؟
فرد غیر منطقی: بله
درمانگر :پس ممکنه از اینکه دستتون با شما به رستوران نیومد احساس دیگهای داشته باشید؟ فکر میکنید اون احساس چیه؟
لَختی سکوت
فرد غیرمنطقی :غمگینم، برای اینکه این چندمین نفریِ که دست رد به سینهی من میزنه
درمانگر :پس بهتره بیای غمت رو بررسی کنیم و اون رو تجربه کنی
درمانگر پویشی کوتاه مدت او را تا تجربهی کامل غمش میبرد
فرد غیرمنطقی :خب من واقعا احساس سبکی میکنم ازینکه غمم را تجربه کردم. الان باید چی کار کنم؟
از اینجا به بعد رویکرد ACT پاسخ مناسبی برای مراجع حاضر دارد
- ACT : درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد چه میگوید؟
فرد غیر منطقی :چی کار میتونم بکنم تا دیگه احساس تنهایی نکنم؟
درمانگر :خبر بد اینکه ممکنه آدم هر وقتی تنهایی رو تجربه کنه. خبر خوب اینکه شما همین الان با تجربه کردن غمتون نشون دادید، که «پذیرفتن» رو خوب بلدید. چون تونستید احساساتِ درونتون رو «بپذیرید» حالا اگه بخوایم که شما این واقعیت رو هم بپذیرید که ممکنه بعضی از آدمها دوست نداشته باشن با شما شام بخورن، باز هم میتونید بپذیریدش؟
فرد غیرمنطقی :بله میپذیریم. ولی تعداد کسانی که دعوت من رو رد کردن داره زیاد میشه
درمانگر :شاید وقتی دوستات رو دعوت میکنی یه نکاتی رو رعایت نمیکنی؟
(نکته: بدیهی است که در این بخشِ تحلیل-مکالمه بسیاری از رویکردها و حتی آموختن مهارتهای اجتماعی میتواند کارایی داشته باشد و انتخاب رویکرد ACT تشخیص شخصیِ نگارنده است)
در ادامه درمانگر فرد غیرمنطقی را به این بینش میرساند که ارزشهایی جدیدی را جایگزین ارزشهایش کند تا دعوتهایش به ثمر بنشیند
فرد غیرمنطقی :شما چه ارزشهایی رو پیشنهاد میدید؟
درمانگر :ارزش رو باید، درونِ بالغِ خودتون انتخاب بکنه. من شاید فقط بتونم شما رو کمی هدایت کنم و مثلا بگم برای شما ارزش بود که با اون آدم شام بخورید، ولی برای اون این ارزش مطرح نبود. پس شاید معقول باشه شما ارزشی رو انتخاب کنید و در نهایت آدمی رو پیدا کنید که ارزشهاش با شما همخوان باشه.
فرد غیرمنطقی :اینکه آدم بخواد جستجو بکنه تا کسی رو پیدا کنه تا ارزشهاش باهاش همخوان باشه کار احمقانهای به نظر نمیرسه؟
درمانگر :خب البته که شما مختارید «جستجو کردن» رو در لیست ارزشهاتون نگذارید و مثلا «تنهایی» رو تو لیست ارزش هاتون بذارید
فرد غیرمنطقی :خب من ترجیح میدم به جای انتخاب «تنهایی» خودم رو خلاص کنم
درمانگر میتواند این پرسش فلسفی را از دریچه وجودی پاسخ دهد:
- وجودی: رویکرد وجودگرایی معقد است که سه نوع تنهایی وجود دارد:
۱- تنهایی بین فردی (انزوای اجتماعی): زمانی که دعوت فرد به بنبست خورد و او تنهایی شام خورد.
۲- تنهایی درون فردی (ندیدن احساسات): زمانی که فرد از تنهایی شام خوردن احساس اندوه کرد ولی عواطفش را نمیدید (به پاسخ ISTDP مراجعه شود)
۳- تنهاییِ وجودی ( existencial) وجودگرایان معتقدند نوعی تنهایی برای انسان همواره پابرجاست و تا وقتی انسان وجود دارد این تنهایی نیز وجود دارد و آن «تنهاییِ وجودی» است؛ به این معنا که بین احساسات فرد به دنیا و احساسات فرد دیگر به دنیا شکافی پرنشدنی وجود دارد و این شکاف موجب درک احساس تنهایی است. چرا که این شکاف از زیستن و نوعِ بودنِ هر فرد به وجود آمده: مثلا:
فرض کنیم یک دوقلو به دنیا آمدند و این فرض را میپذیریم که دو قلوها بیشتر از هر فرد دیگری شبیه به هم هستند و شاید نهایتا اندکی تفاوتی با یکدیگر داشته باشند. ولی بالاخره زمانی فرا میرسد که دوقلوی نامبرده لحظهای از یکدیگر جدا شوند. مثلا دوقلوها نوجوان شده به زمین فوتبال میروند. یکی از قُلها در تیمی ضعیف تر و قُلِ دیگر در تیمی قوی تر بازی میکند. یکی باخت را و دیگری برد را تجربه میکند. پس جهان تجربه کردن آن دو متفاوت است. پس تفاوت در نوع زیستنِ آنها شروع میشود (البته سالهاست که شروع شده) مثلا برادری که در تیم پیروز بود به فوتبال ادامه میدهد و فوتبالیست میشود دیگری به کاری غیرورزشی علاقهمند میشود و مثلا دانشمند میشود. نتیجه میگیریم که به دلیل این که هر کسی نوعی خاص زیست میکند: در نتیجه نوعی خاص احساس و رفتار میکند و هیچ کس دیگری در تاریخِ هستی مثل او این احساس و رفتار را تجربه نمیکند. پس انسان در حقیقت همیشه تنهاست؛ چرا که همیشه شکافی پرنشدنی میان نگاهش با دیگری وجود دارد.
اما درمانگر چگونه باید این اصل فلسفی را کاربردی تر به کار گیرد؟ برای عمل به این فلسفه میتوانیم از رویکرد واقعیتدرمانی مدد بگیریم.
- واقعیت درمانی:
با جملهای مستقیم از گلسر شروع میکنیم:
از منظر چهل ساله تجربه روانپزشکی، برایم روشن شده است که تمامی افراد ناخشنود، مشکل واحدی دارند: نمیتوانند با کسانی که دوست دارند با آنها به تفاهم برسند، به خوبی کنار بیایند.
گلسر(۱۹۹۹) در ادامه میآرد ما برای ایجاد تفاهم باید دست از کنترل بیرونی برداریم.
درمانگر :رستوران رفتن مورد علاقهی شماست. ولی علاقهی دیگری نیست. این واقعیت برای شما پذیرفتنی است؟
اگر فرد همچنان به تفکرات و باروهای غیرمنطقیاش ادامه داد شاید بتوان با رویکرد تجربهای آرون.تی.بک در روش CBT با او کار کرد.
در این تحلیل سعی داشتم پنج رویکرد را در هم بِتَنَم.
یک. فرویدی (بنیاد نظریه) دو. پویشی کوتاه مدت (کاربرد نظریه)
سه. درمان مبتنی برپذیرش و تعهد (پل یک و دو به چهار و پنج)
چهار. درمان وجودی (بنیاد نظریه) پنج. واقعیت درمانی (کاربرد نظریه)
منابع:
- نظریههای روان درمانی . ۲۰۰۷. پروچسکا و نورکراس. ترجمه آوادیس یانس. نشر رشد
- هم آفرینی تغییر. ۲۰۱۳. فردریکسون، جان. ترجمه سیگارودی. نشر ارجمند.
- ACT به زبان ساده. ۲۰۰۹. هریس، راس. ترجمه انوشه امین زاده. نشر ارجمند.
- رواندرمانی اگزیستانسیال. یالوم، اروین. ۱۹۸۰. ترجمه سپیده حبیب. نشر نی.
- نظریه انتخاب. ۱۹۹۹. گلسر، ویلیام. ترجمه صاحبی. نشر سایه سخن.
یک راه ساده و آسان برای اطلاع از مطالب جدید سایت و ارتباط با ما کانال تلگرام ماست. در تلگرام ravanhami@ با ما همراه باشید.