شاید بارها شنیده باشید که ما تنها از ۱۰ درصد مغزمان استفاده میکنیم. این یک اسطوره عصبی است. با وجود شواهد، به نظر نمیرسد كه راحت از این اسطوره عصبی (neuromyth) خارج شویم. با روان حامی همراه باشید.
زمانی كه كسی به شما میگوید كه تنها از ١٠ درصد مغزتان استفاده میکنید به چه معناست؟ ما باید بدانیم كه ١٠٠ درصد ظرفیت چگونه ظاهر میشود قبل از اینکه بتوانیم بگوییم در حال حاضر از ١٠ درصد آن استفاده میکنیم. درسته؟
در اینجا علمِ پشت آن، همهچیز است. آیا تاكنون كسی را ملاقات کردهاید كه ٩٠ درصد مغزش را از دست داده باشد؟ شاید خیر. شما هرگز نشنیدهاید كه كسی آن مقدار از مغزش را از دست داده باشد زیرا تقریباً تمام فضای مغز قادر به فعالیت الكتریكی و شیمیایی هستند. آنها قادر نخواهند بود كه با مقداری از ماده خاكستری كار كنند. حتی مناطق كورتكس در افراد نابینایی كه بهطورمعمول پردازش بینایی را انجام میدهند، برای عملكردهای دیگر همكاری میکنند. هر كسی از تمام بخشهای مغزش [برای ایجاد عملكرد بهتر] استفاده میکند.
اسطورهشناسی عصبی (neuromythology) در فرهنگهای رایج
“افراد بهطور میانگین از ١٠ درصد ظرفیت مغزشان استفاده میکنند. تصور كنید كه او چه كاری با ١٠٠ درصد مغزش میتواند انجام بدهد”. بنابراین یك پوستر برای لوسی، با عنوان عمل هیجانانگیز ٢٠١٤ به همراه اسكارلت یوهانسون مینویسد. این موضوع به نظر جذاب میرسد و همچنین بسیار آشنا نیز هست. به همین دلیل است كه هالیوود دوست دارد هرچند سال یکبار اسطوره ١٠ درصد را احیا كند (بهعنوانمثال پدیدهشناسی، ١٩٩٦؛ بدون محدودیت، ٢٠١١).
مطالعات انجام شده در علوم اعصاب نشان میدهد كه مغز حدود ٢٠ درصد از انرژی بدن را استفاده میکند و اختصاص دادن منابع بسیار متعدد به چنین درصد كمی از مغز چندان منطقی به نظر نمیرسد. در كنار این موارد، زیست شناسان میگویند كه اگر ما فقط كمی از مغزمان استفاده میکردیم، چنین مغزهای بزرگی (حدود ١٤٠٠ سانتیمتر مكعب) نداشتیم.
مسئله ۱۰ درصد از كجا آغاز شد؟
چه كسی اولین فردی بود كه این ایده به ذهنش رسید؟ یكی از احتمالات، ویلیام جیمز، یكی از روان شناسان تجربی بزرگ اوایل قرن بیستم است. او اساساً استدلال كرد كه ما تنها در یك بخش از پتانسیل ذهنیمان بهطور كامل فعالیت میکنیم و ما میتوانیم با بهرهوری از بخشهای استفادهنشده، IQ را افزایش دهیم.
احتمال دیگر از دنیای بازاریابی میآید. ظاهراً، این ایده ١٠ درصد، حداقل به یك آگهی خودآموز در سال ١٩٢٩ برمیگردد، “برای آنچه مغز انسان میتواند انجام دهد، هیچ محدودیتی وجود ندارد. دانشمندان و روانشناسان به ما میگویند كه ما فقط حدود ١٠ درصد از قدرت مغزمان استفاده میکنیم”.
نظریهی مورد علاقهی من متعلق به وایدر گریوس پنفیلد (Wilder Graves Penfield)، یك جراح مغز و اعصاب مونترال است كه یکبار بهعنوان “بزرگترین سرزنده كانادایی” معرفی شده است. او كسی است كه مدت زمان زیادی را در دهههای ١٩٤٠ و ١٩٥٠ به بررسی مغز افراد بیدار و آگاه پرداخت. هیچ گیرندههای دردی در مغز وجود ندارد، بهطوریکه اگر شما از یك بیحسی موضعی استفاده كنید و ارتباط عصب را با جمجمه قطع كنید، میتوانید با استفاده از پروب الكتریكی هر چیزی را كه میخواهید، برانگیخته كنید. طبق اطلاعات ثبت شده پنفیلد، بهدرستی میتوانم اضافه كنم كه فقط ١٠ درصد از پروندههای او منجر به رویدادهای قابل مشاهده میشود. چشمك زدن، تكان دادن، آوازخوانی و غیره!! (نمیدونم چرا یکهو وسط مقاله اینا رو آورده)
“بهنوعی این پیچخوردگی و كوتاه شدن در ٩٠ درصد از مغز مورد استفاده قرار نمیگیرد”. مطمئناً حقیقت این است كه ٩٠ درصد از زمانی كه مغز عملی را انجام میدهد، مانند بازیابی حافظه و فكر كردن در مورد آینده، كه آن رویداد قابلتشخیص نیست.
هیچکس نباید متعجب شود كه هالیوود مجدداً به مفهوم ١٠ درصد مغز باز میگردد. آیا خارقالعاده نیست که به نحوی بتوان قدرت روانی را بهمنظور پیروزی بر دوستان و غلبهی بر دشمنان حفظ کرد؟ قطعاً؛ اما در زندگی واقعی، حداقل در حال حاضر، ما باید راهی را كشف كنیم كه آن را با مغزی كه داریم انجام دهیم. بعداً ما در مورد اسطورهشناسی عصبی در سمت راست مغز در مقایسه با سمت چپ آن بهطور فراوان بحث میکنیم.
منبع: