در رشته مطالب زیر قرار است کتاب “چگونه با کودک خود گفتگو کنیم؟” اثر ادل فایبر که متعلق به انتشارات نی است را به طور خلاصه مرور کنیم. هدف کلی این کتاب توضیح نحوه صحبتکردن والدین با کودکان و ارائه راهکار های مناسب در برخورد کودکان است. دراین کتاب، تعداد زیادی از شرایطی که والدین به طور روزمره با آن درگیر هستند بیان شده و راهکار های مناسبی ارائه شده است. این کتاب هفت فصل دارد که به مرور، خلاصه تمام فصل های آن ارائه خواهد شد. در پایان هر فصل پرسش و پاسخی نوشته شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره کردهام.
در ثبت خلاصه این کتاب، قطعا برداشت های شخصی من هم وارد شده و ممکن است بعضی از جملات و مفهوم ها به تعیبر من بیان شده باشند. همچنین به علت اینکه امکان نوشتن تمام مثال ها در مطالب زیر نمیباشد، پیشنهاد میکنم اگر دغدهتان مسائلی از این قبیل است؛ کتاب را مطالعه نمایید.
به کودکانمان کمک کنیم تا احساسات خود را بشناسند.(فصل یک)
والدین به صورت ناخواسته موجب انکار هیجانها و احساسات کودکشان میشوند.انکار هیجانها از طرف والدین موجب سردرگمی کودک میشود و چون کودک والدین را منبع کارهای درست میبیند؛ پس از مدتی که والدین هیجانهای او را رد کنند، کودک باور میکند که تجربه و برداشت اشتباهی از هیجاناتش دارد و پس از مدتی دیگر آنها را ابراز نمیکند.
در ادامه مثال هایی میزنیم که والدین بهصورت ناخواسته هیجانهای کودکشان را نادیده گرفتهاند:
کودک: مامان من خسته ام.
والد: وا! تو که تازه استراحت کردی/ تو که کار خاصی تو خونه نمیکنی!چرا باید خسته بشی وقتی همه کارها به عهده منه.
***
کودک: من گرممه.
والد: برو ژاکتتو تن کن.سرما میخوری مریض میشی، نمیتونی بری مهد!
***
تجربه همهمان ثابت کردهاست که پایان این صحبتها با فرزندمان موجب جدالی تلخ میشود.خودتان را جای کودک بگذارید.اگر برای بیان کردن هر هیجانتان از سوی والدین دچار سرزنش میشدید چه احساسی پیدا میکردید؟
اگر به جای انکار اولیه، ابتدای صحبتمان با کودک، گونه ای برخورد کنیم تا باور کند که ما او را درک میکنیم اما شرایط ایجاب میکند که فعالیتی دیگر را انجام دهد، کودکمان پذیرش راحتتری خواهد داشت و انتهای صحبت به سمت دعوا نخواهدرفت.
مثلا در مثال اول والد میتواند اینگونه پاسخ دهد که “خب، با وجود اینکه تو تازه از خواب بیدار شدی، اما بهنظر میرسه هنوز خستهای.” یا در مثال دوم ” عزیزم من سردمه ولی تو گرمته اما بنظرم بهتره لباس بیشتری بپوشی تا از مهدکودک عقب نمونی.”
با اقتباس از کتاب، مثالی دیگر میزنم تا بیشتر کودکمان را درک کنیم:
“تصور کنید در ادارهای مشغول به کار هستید .رئیس از شما میخواهد که تا پایان وقت اداری کاری برای او انجام دهید. شما فورا دستبهکار میشوید اما کارهای ضروری ای پیش میآید و شما به کاری که رئیس گفته نمیرسید و در نهایت فراموش میکنید.کارها بسیار فشرده است و به غذا خوردن هم نمیرسید. در پایان وقت اداری به اتفاق همکارانتان برای رفتن به منزل حاضر میشوید که رئیس به اتاق شما میآید و کار تمام شده را از شما میخواهد. شما تلاش میکنید تا به اوتوضیح دهید چه اتفاق هایی برایتان افتاده اما او حرف شما را قطع میکند و فریاد میزند “برای من بهانه نیاورید! فکر میکنید برای چه به شما حقوق میدهم؟ اینکه فقط در اتاق بنشینید و به کارهای غیرضروری رسیدگی کنید؟”شما تا دهانتان را باز میکنید میگوید “دیگر کافی است!” همکاران شما تظاهر میکنند چیزی نشنیدهاند اما شما میخواهید با یکی از دوستانتان در این زمینه صحبت کنید.او میتواند با هشت زاویه دید به شما پاسخ دهد:
- انکار احساسات
- پاسخ فلسفی
- نصیحت کردن
- سوال کردن
- دفاع از شخص دیگر
- احساس ترحم
- تجزیه و تحلیل بچهگانه
- احساس همدردی
احتمالا در آن شرایط از شنیدن پاسخی فلسفی و نصیحت شدن بیزاریم. با شنیدن جملاتی ترحمآمیز احساس غم بیشتری خواهیم کرد و سوال کردن ما را در حالت دفاعی قرارخواهدداد و بدترین حالت زمانی است که بشنویم هیچ دلیلی برای ناراحتبودن وجود ندارد. احتمالا در این شرایط دوستدارید گوش شنوایی داشته باشید. کودکان هم همینطور!کودکان هم تنها در صورتی میتوانند مشکلات خود را حل کنند که گوشی شنوا در اختیار داشتهباشند تا در زمان ناراحتی، با او همدردی کند.
اما همدردی چیست؟چطور با کودک همدردی کنیم؟
- به سخنان او توجه نشان دهیم.
- از همه مهمتر این است که نام هیجان های آنها را به آنها بگوییم و بازخورددهیم. مثلا وقتی کودک با عصبانیت بسیار پرخاش میکند “اوه پسر تو خیلی عصبانی هستی.” یا ” من متوجهم که تو خیلی غمگین هستی.”… .
- با بیان کلماتی مانند جدا، واقعا… به آنان نشان دهیم که احساساتشان قابل درک است.
- در عوض بیتوجهی، به سخنان آنها کاملا گوش میدهیم.
- در عوض پرسش و نصیحت با بیان خوب، راستی …. احساسات او قابل درک است.
- در عوض انکار احساسات، به احساسات آنها واقعیت بخشید.
- در عوض توضیح و منطق، خواسته های آنان را در دنیا تخیل حقیقت بخشید.
**والدین در تربیت فرزندشان باید به این باور برسند که قرار نیست همیشه راهگشای مشکلات کودکان باشند.
به جای نصیحتکردن احساسات کودک را تصدیق کنیم و او را به این باور برسانیم که درک میشود.
برخی از سوالات والدین
۱- آیا همیشه باید احساسات کودکانمان را تصدیق کنیم؟
خیر.
هدف تصدیق احساسات این است که به کودکانمان هیجانهایشان را یاددهیم و در ادامه آنها به فهم این برسند که والدین آنها را درک میکنند. مثلا در جواب کودکی که میگوید امروز با دوستانش میخواهد به شهربازی برود الزامی وجود ندارد که اینطور تصدیق شود:” پس تو میخواهی با دوستانت به شهربازی بروی!!” اتفاقا این طرز پاسخ موجب سردرگمی کودک خواهدشد و به جای آن میشود گفت” از اینکه به من اطلاع دادی متشکرم!/خوش بگذره!”
۲- چه اشکالی دارد که از کودک بپرسیم “چرا این احساس را داری؟”
اولا که کودکان اصولا تعریف احساستشان را نمیداند.چه برسد به علت احساسات! همچنین خیلی اوقات چون از قضاوت والدین میترسند تمایل به پاسخ این سوال ندارند.امااگر به جای “چرا این احساس رو داری؟” از او بپرسیم “چی شد که این اتفاق افتاد؟”، “چی شد که ناراحت شدی؟” و یا “چه اتفاقی افتاده؟” بسیار راهگشا تر هستند.
۳- اگر تمام احساسات فرزندم را بپذیرم ، آیا او احساس نمیکند که هرچه انجام میدهد مورد پذیرش من است؟ من نمیخواهم والدی بیقید باشم.
ما قرار نیست که با تصدیق احساسات به آنها اجازه انجام فعالیت را بدهیم.
کودک: میخوام رو دیوار نقاشی کنم. ( یا والد مشاهده میکند فرزندش به جای نقاشی در دفتر روی دیوار نقاشی میکند.)
والد: بهنظر خیلی دوست داری روی دیوار نقاشی کنی ولی دیوار برای نقاشی کردن نیست.( لحن والدین اهمیت بسیاری دارد.اگر با محبت، تصدیق انجام دهد و با قاطعیت، قانونها را بیان کند نتایج خوبی خواهدگرفت.
۴- وقتی فرزندمان دچار مشکل میشود، چرا نباید نصحت کنیم؟
خیلی واضح است! چون مانع حل مسئله توسط خودش میشویم. تجربه ها را از او میگیریم.
*در فصل های بعدی به مبحث نصیحت به صورت جزئیتر خواهیم پرداخت.
احتیاط کنید!
۱- کودکان معمولا از اینکه عین جملات آنها را برای تصدیق به کار ببریم اعتراض میکنند:
کودک: من اصلا این غذا رو دوست ندارم.
والد: پس تو این غذا رو دوست نداری!
کودک: (با ناراحتی) این همون حرفی هست که خودم گفتم.
شاید کودک با شنیدن این جمله راضیتر بود:
والد:پس دفعه دیگه حتما غذایی درست میکنم که دوستداشته باشی.
۲- گاهی اوقات کودکان ترجیح میدهند در زمان نارحتی حرف نزنند. اصرار والدین برای بازکردن بحث بیهوده است و حضورشان بسیار ارزشمندتر است.
۳- والدین نباید واکنش های اغراقآمیز داشته باشند چون این مفهوم را القا میکند که کودک به درستی درکنشده.
۴-کودکان نمیخواهند القاب منفی که بر روی خود میگذارند توسط والدین تکرار شود.
کودک: من همش ورزش میکنم اما هنوز خیلی چاق و تپلم و توی سرویس مدرسه همیشه باید جلو بشینم تا بقیه در صندلی های عقب راحت باشن.من یه تپلوی بیچاره ام.
والد:خب تو واقعا قکر میکنی تپلی؟ خیلی آدم های تپلتری هم هستن ولی اینطوری ناراحت نیستن .
والد:اینکه آدم برای رسیدن به یه چیزی خیلی تلاش کنه و بهش نرسه ناراحت کننده است و باید علتش رو باهم پیدا کنیم.ولی، همه آدمها قرار نیست در وزن ایدهآل باشن. دنیا با این تفاوت ها قشنگه!
۲– دعوت به همکاری(فصل دوم)
یک والد هرگز با کمبود مشکل مواجه نمیشود! یک روز مشکل دعوا با خواهر و برادر، یک روز کوتاهی مو، یک روز گم شدن شلوار مدرسه و روزی دیگر دعوا با همکلاسی….!! زندگی یک والد پر از صحنه های نمایش است که تنها راه لذت از آنهمه مشکل، دیدن آنها به عنوان یک نمایش جذاب است!
یک والد نه تنها باید هرلحظه با تمام این مشکلات دستوپنجهنرمکند بلکه باید سلامت روانی خودش را نیز حفظ کند.
در ادامه میخواهیم راهکارهایی ارائه دهیم تا والدین با احساسات منفی خود کنار بیایند.
یکی از دلایل این احساسات منفی تطابقنداشتن خواستههای والدین از کودکان و بالعکس است.هرچه پافشاری برای این خواستهها از سمت والدین بیشتر باشد، مقاومت کودک هم به طبع بیشتر خواهد شد.
راههایی که والدین در تربیت فرزند بهکار میبرند یکی از ده مورد زیر است:
۱- سرزنش و اتهام
“تو باز دیر از خواب بیدار شدی و جا موندی از سرویس؟ نمیتونی به موقع از خواب بیدار شی؟”
۲- اسم گذاشتن
” تو چرا انقد خنگی؟”
۳- تهدید
“اگه یه بار دیگه تکلیفتو ننوشتی من میدونم با تو!”
۴- دستور
“پاشو برو آشغال هاتو جمع کن.چقد بگم؟”
۵- سخنرانی و بحث اخلاقی
“اگر امروز به موقع از خواب بیدار نشوی در آینده انسان سحرخیزی نخواهی بود و دیگران کارهایشان را به تو نخواهند سپرد و بعدا شغل خوبی نخواهی داشت. پس پول خوبی در نمیاری و نمیتونی ازدواج کنی و بعد…..”
۶- اخطار
“لباس بپوش سرما نخوری.”
“مراقب باش دستت نسوزه!”
“حواست باشه خونه رو آتیش نزنی!”
۷- جملات محبتآمیز
“شما میخواید منو پیر کنین.”
“آخرش منو دق میدین بچهها!”
۸- مقایسه
“خواهرت همیشه نمرههاش بهتر از تو میشه.”
۹- کنایه
“وای تو چقد باهوشی که فهمیدی گل تو کودوم دستمه !!”
۱۰ – پیشگوییکردن
“تو داری به من دروغ میگی”
” تو با این مدل درس خوندنت نمرهات خوب نمیشه.”
خوتان را جای فرزندانتان قرار دهید؛ واقعا از شنیدن این جمله ها خرسند میشوید؟ آیا با شنیدن این حرفها تلاش شما برای مقاوت بیشتر نمیشود؟ کودکان هم به طبع همین احساس را پیدا میکنند.
پس به نظر میرسد راههای تربیتی فوق خیلی مثمر ثمر نیستند باید راه های جایگزینی پیدا کنیم.
راه های جایگزنی:
۱- توضیح دادن آنچه که میبینید و یا مشکلی که پیش آمده.
۲-اطلاعات دادن
۳- بیان مطالب با کلمه
۴- صحبت کردن در مورد احساس خود
۵- نوشتن یادداشت
سوالات والدین
۱- چه زمانی از لطفا استفاده نکنیم؟
هنگامیکه عصبانی هستیم و میخواهیم آموزشی به کودک بدهیم.
۲- چرا بعضی مواقع فرزندان به خواستههایمان عمل میکنند و بعضی اوقات خیر؟
برای درخواست از کودکمان باید ببینیم که :
- آیا تقاضای من متناسب با سن و تواناییهای فرزندم هست؟
- آیا او فکر میکند تقاضای من غیر منطقی هست؟
- آیا ایجاد یک سری تغیرات در فضای خانه موجب این میشود که شرایط برای فرزندم بهتر شود و او را برای همکاری آماده سازد؟
۳- بعضی مواقع باید مطبی را مدام تکرار کنم. و وقتی از روش های فوق استفاده میکنم و به نتیجه نمیرسد شروع به غرغر کردن میکنم.
بعد از دو سه بار تکرار مطالب از کودک بپرسید که آیا سخنان شما را شنیده است یا خیر.
والد: ما تا ۵ دقیقه دیگر حرکت میکنیم.
(کودک پاسخ نمیدهد.)
والد: عزیزم، ممکنه بگی من چی گفتم؟ (لحن بسیار اهمیت دارد.)
کودک: تا پنج دقیقه دیگه حرکت میکنیم
والد: خب حالا که شنیدی دیگه تکرار نمیکنم.
۴- وقتی از کودکم کمک میخواهم میگوید بعدا اما هرگز انجام نمیدهد.
والد: در جمع آوری خانه نیاز به کمک دارم.تو میتونی به من کمک کنی لطفا؟
کودک: بله بعدا!
والد: میشه بهم بگی این بعدا کی میآد؟
کودک: وقتی فیلم دیدم.
والد: کی فیلم دیدنت تموم میشه؟
کودک: یک ساعت دیگه.
والد: پس من برای یکساعت دیگه منتظرم.
ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.