احتمالاً داستان «ریپ وَن وینکل» را شنیدهاید. او مرد جوانی بود که در کوهستان به خواب رفت و چند دهه بعد، با ریش بلند و لباسهای پاره پاره از خواب بیدار شد. در ابتدا فکر میکرد که تنها به مدت چندساعت، خواب بوده است اما کمی بعد در عین شگفتی متوجه شد که دیگر جوان نیست و فردی کهنسال شده است. درواقع او گمان میکرد که تنها چندساعت پیش، مردی جوان بود و در این مدت کوتاه، پیر شده است! با روان حامی همراه باشید.
خُب؛ باید گفت چیزی شبیه این اتفاق، برای ما هم رخ میدهد. ما هم روز به روز پیرتر میشویم و به نظر میرسد هرچه سنمان بالاتر میرود، زمان با سرعت بیشتری حرکت میکند! برای مثال، یک بار پدربزرگ ۸۲ سالهام به من گفت: «انگار همین دیروز بود که جوانی ۱۸ ساله بودم».
بنابراین مانند «ریپ وَن وینکل»، وقتی پیرتر میشویم، گویی ناگهان از خواب بیدار شده و با خود میگوییم” انگار همین دیروز بود که جوان بودم! “.
مقالهی مرتبط: نظریه های طول عمر و پیری
۲ کتاب وجود دارد که در آنها به این پدیده اشاره شده است. کتاب اول به نام “چرا با افزایش سن، زمان با سرعت بیشتری میگذرد؟: خاطرات، چگونه گذشته ما را شکل میدهند؟” ، توسط دیووا درایازما و کتاب دوم به نام “پارادوکس زمان”، توسط فیلیپ زیمباردو و جان بوید نوشته شده است. این دو کتاب، بیان میکنند که ما به وسیله رویدادها، گذر زمان را درک میکنیم و سرعت آن را کاهش میدهیم. زیرا وقتی جوان هستیم، تقریباً همه فعالیتها و وقایع زندگی، تازه و جدید است و رویدادهای تازه، خاطراتی قوی ایجاد میکنند. همین طور که سنمان بالاتر میرود و روال عادی و تکراری روزمره را طی میکنیم، فعالیتهایی که در ابتدا جدید بودند را بارها و بارها انجام میدهیم؛ بنابراین، این رویدادها و فعالیتهای تکراری، خاطرات روشن و خوشی را برایمان نمیسازند. به همین دلیل است که هر چه سنمان بالاتر میرود و رویدادهای زندکی، یکنواخت و تکراری میشود، به نظر میرسد که زمان با سرعت بیشتری حرکت میکند.
در این باره فکر کنید. زمانیکه شما برای اولین بار از مکانی جذاب و مفرح ، مانند “یوسمیتی یا یلوستون” دیدن میکنید، خاطرات خوشی برای خود میسازید که بعدها نیز آنها را به یاد میآورید و برای دیگران تعریف میکنید. اما اگر هر سال از این مکانها بازدید کنید، تأثیر اولیه را نخواهد داشت و بدون اینکه گذر زمان را درک کنید، متوجه میشوید که سالها گذشته است و شما تنها چند خاطره منحصر به فرد دارید. “انگار زمان، پرواز میکند”.
باید گفت، این پدیده فقط درمورد رویدادهای زندگی رخ نمیدهد و ما میتوانیم آن را در مدت زمان کوتاهی نیز مشاهده کنیم. برای مثال، روزهای اول تعطیلات دوهفتهای شما، طولانی و مفرح به نظر میرسد و زمان برایتان به کندی میگذرد. هم چنین در این چند روز، از اینکه هنوز دو هفته طولانی از تعطیلات تان باقی مانده است، خوشحال هستید. اما در چشم به هم زدنی، متوجه میشوید که تعطیلات، تمام شده است و شما در راه بازگشت به خانه هستید!
باید بگویم، من هم اولین شغل آموزشیام را به یاد میآورم که مدت زمانش، طولانیتر از سایر فعالیتهایم به نظر میرسید. همه چیز در آن شغل، تازه و جدید بود و از آن دوره، خاطرات زیادی دارم و بیشتر تجارب و درسهایی که از آن آموختم را به یاد میآورم. جالب است بدانید که این موقعیت، تنها ۹ ماه طول کشید.
همین پدیده درمورد مشاغل بعدی من نیز اتفاق افتاد: چند سال اول کار، به آهستگی میگذشت و سرشار از تجارب ارزشمند بود، اما سالهای بعد، برایم مانند حرکت پرشتاب در تاریکی بود.
بنابراین چه کنیم تا تجربهای مانند “ریپ وَن وینکل” نداشته باشیم؟ چگونه این احساس را که زمان به سرعت در حال گذر است، کاهش دهیم؟
پاسخ این سؤالات، بیرون آمدن از روزمرگی و تکرار و پر کردن زندگی با تجارب جدید است. غرق در عادتها نشوید. کمی درنگ کنید و طعم لحظات و تجارب زندگیتان را بچشید.
اگر چه روال عادی زندگی ممکن است آشنا و راحتتر باشد ولی ما را به سمت این احساس، هدایت میکند که زمان، با سرعت زیاد در حال گذر است و عمرمان به انتها نزدیک میشود.
پس برای اینکه لااقل، گذر زمان را کمی کندتر کنید، درباره رویدادهای زندگیتان فکر کرده و آنها را برای دیگران تعریف کنید تا خاطرات پایداری ازلحظات زندگی برای خود بسازید.
نویسنده : دکتر رونالد ریجیو


