در طول سالیان اخیر اختلال بدریخت انگاری بدن(BDD) به طور ویژه ای به عنوان یکی از دلایل اصلی تمایل افراد به جراحی های زیبایی مورد توجه روز افزون رسانه ها قرار گرفته است. این اختلال همچنین بر طیف متنوعی از موقعیت های مختلف پزشکی یا روانپزشکی از قبیل افراد دچار اختلالات خوردن، اختلال وسواس فکری-عملی […] بیشتر بخوانید
آوریل بیرحم ترین ماه سال است. من همیشه در مورد این موضوع کنجکاو بودهام که چرا آمار خودکشی در فصل بهار در مقایسه با سایر فصول بسیار بالاتر است! بر اساس مطالعات مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریها و هم چنین مرکز تحقیقات و آمار سلامت، نرخ خودکشی در ماههای زمستان در پایینترین سطح و […] بیشتر بخوانید
اغلب زمانی که اتفاق بدی در زندگیمان رخ می دهد این باور در ذهنمان وجود دارد که هر آنچه که برای تغییر شرایط لازم است انجام خواهیم داد. تحقیقات انجام شده روی موضوع درماندگی آموخته شده نشان داده است زمانی که مردم احساس کنند هیچگونه کنترلی روی اتفاقات پیرامون خود ندارند عموما دست از تلاش کشیده و به اصطلاح، تقدیر! خود را می پذیرند.
با روان حامی همراه باشید تا در خصوص این مفهوم بیشتر بدانیم:
درماندگی آموخته شده چیست؟
طبق پژوهش های انجام شده، درماندگی آموخته شده زمانی رخ می دهد که یک حیوان به طور مکرر در موقعیتی قرار می گیرد که امکان فرار از آن برایش وجود ندارد، در نتیجه دست از تلاش برای اجتناب از محرک مورد نظر کشیده و چنان رفتار می کند که گویی به طور کامل از تغییر شرایط ناامید شده است. در چنین شرایطی حتی زمانی که امکان فرار مهیا می شود این درماندگی که حالا دیگر بر کل وجود او حاکم شده مانع بروز هر نوع واکنشی از جانب وی می شود.
درحالیکه این مفهوم پیوندی بسیار قوی با روان شناسی و رفتار حیوانات دارد اما قابل تعمیم به بسیاری از شرایطی است که بشر را درگیر خود کرده است.
زمانی که افراد با حس عدم کنترل بر موقعیت های پیش آمده در زندگیشان دست و پنجه نرم می کنند ممکن است به شیوه ای غیر موثر رفتار کنند. این بی تعادلی در ابراز واکنش موثر می تواند منجر به غافل شدن از فرصت های فرار یا تغییر شود.
درماندگی آموخته شده چگونه کشف شد؟!
مفهوم درماندگی آموخته شده توسط روان شناسانی به نام مارتین سلیگمن و استیون مایر کشف شد. آن ها ابتدائا این رفتار را در سگ هایی مشاهده کردند که بر اساس شرطی سازی کلاسیک پس از شنیدن یک صدا منتظر دریافت شوک الکتریکی بودند. بعدتر سگ ها در محفظه ای شامل دو بخش که توسط مانعی کوتاه از یکدیگر مجزا شده بود قرار گرفتند. کف یکی از دو طرف به جریان الکتریسیته متصل بود. سگ هایی که قبلا شرطی سازی کلاسیک در موردشان اجرا شده بود هیچ تلاشی برای فرار نکردند، در حالیکه تنها کار مورد نیاز برای اجتناب از دریافت شوک، پرش از روی آن مانع کوچک بود.
پژوهشگران برای بررسی این پدیده، آزمایش دیگری طراحی کردند:
- سگ های گروه اول برای مدت کوتاهی توسط یک مهار بسته و سپس آزاد شدند.
- سگ های گروه دوم نیز مشابه گروه اول با مهاری بسته شدند، اما شوک الکترکی دریافت کردند که با فشار دادن کلیدی که در امتداد بینی شان قرار داشت قابل اجتناب بود.
- گروه سوم شوکی مشابه سگ های گروه دوم دریافت کردند با این تفاوت که این گروه قادر به اجتناب از این موقعیت نبودند. برای سگ های گروه سوم، شوک های دریافتی کاملا تصادفی و غیرقابل کنترل به نظر می رسید.
سپس در محفظه مورد نظر که به دو نیم تقسیم شده بود قرار گرفتند. سگ های گروه اول و دوم خیلی سریع یاد گرفتند که با پریدن از روی آن مانع کوتاه می توانند از دریافت شوک خلاص شوند. درحالیکه سگ های گروه سوم هیچ تلاشی برای دور شدن و اجتناب از آن از خود نشان ندادند چرا که بر اساس تجربه قبلی شان این انتظار شناختی در آن ها ایجاد شده بود که هیچ عکس العملی از جانبشان نخواهد توانست مانع دریافت شوک یا از بین رفتن آن شود.
درماندگی آموخته شده در انسان
اثر درماندگی آموخته شده در گونه های مختلف جانوری نشان داده شده است اما اثرات آن در انسان ها نیز قابل رویت است.
به یک مثال رایج توجه کنید:
کودکی که عملکرد ضعیفی در آزمون ها و تکالیف ریاضی خود دارد خیلی سریع احساس می کند که هیچ کدام از کارهایی که انجام داده نتوانسته روی عملکردش در درس ریاضی اثری بگذارد.
درماندگی آموخته شده با انواع و اقسام اختلالات روانی نیز مرتبط است. افسردگی، اضطراب، هراس ها(فوبیا)، خجالت و تنهایی، همگی می توانند به واسطه درماندگی آموخته شده تشدید شوند. برای مثال زنی که از قرار گرفتن در موقعیت های اجتماعی خجالت می کشد ممکن است به این نتیجه برسد که راهی برای غلبه بر نشانه هایی که تجربه می کند وجود ندارد. این حس که علائم مشکلش خارج از کنترل مستقیم او هستند می تواند منجر به توقف تلاش های وی برای قرار گرفتن در موقعیت های اجتماعی و در نتیجه حتی بارزتر شدن این خجالت شود.
پژوهشگران هم چنین دریافته اند که درماندگی آموخته شده به همه شرایط یا موقعیت ها تعمیم نمی یابد. دانش آموزی که در کلاس ریاضی خود احساس درماندگی می کند لزوما چنین حالت و احساسی را در زمان مواجهه با اجرای حساب در دنیای واقعی تجربه نمی کند. در موارد دیگر ممکن است افراد درماندگی آموخته شده را به دامنه ای از موقعیت های مختلف زندگی خود تعمیم دهند.
«چه چیزی می تواند دلیل شکل گیری درماندگی آموخته شده در برخی افراد را نسبت به سایرین توضیح دهد؟ چرا این حالت در برخی موقعیت ها اختصاصی تر و در برخی دیگر همگانی تر است؟»
بسیاری از محققان بر این باورند که سبک های اسنادی در تبیین چگونگی اثرپذیری افراد از درماندگی آموخته شده نقش دارند. این دیدگاه مطرح می کند که سبک شخصیتی افراد در تفسیر رویدادهای زندگی، به تبیین اینکه آیا درماندگی آموخته شده در آن ها شکل خواهد گرفت یا خیر کمک می کند. سبک های اسنادی بدبینانه با احتمال بالاترِ تجربه درماندگی آموخته شده مرتبط است. افراد با این سبک اسنادی اغلب نقاط منفی یک رویداد را به صورت غیرقابل اجتناب و گریزناپذیر پنداشته و مایلند برای چنین رویدادهایی مسئولیت ها را به خود منتسب کنند(شخصی سازی).
بنابراین افراد برای غلبه بر درماندگی آموخته شده باید چکار کنند؟
درمان شناختی رفتاری یک نوع از درمان های روان شناختی است که می تواند در فائق آمدن بر الگوهای فکری و رفتاری که منجر به درماندگی آموخته شده می شوند مفید باشد.
درماندگی آموخته شده می تواند روی سلامت روان و بهزیستی افراد تاثیر عمیقی داشته باشد. غالبا افرادی که این درماندگی را تجربه می کنند نشانه های افسردگی و استرس های مضاعف را نیز تجربه کرده و از انگیزه پایین تری برای توجه به سلامت جسمانی خود برخوردارند. |
.














Sources
Chang, EC, Sanna, LJ. Affectivity and psychological adjustment across tow adult generations: Does pessimistic explanatory style still matter? Personality and Individual Differences. 2007;43:1149–۵۹
.Christensen, AJ, Martin, R, & Smyth, JM. Encyclopedia of Health Psychology. New York: Springer Science & Business Media; 2014
.Hockenbury, DE & Hockenbury, SE. Discovering Psychology. New York: Macmillan; 2011
عشق در کدام قسمت از مغز قرار دارد؟



عشق موضوع پیچیدهایست و یکی از پیچیدگیهای شایع آن که در ذهن بسیاری از ما و اشعار عاشقانه به وفور یافت میشود این است که آب عشق با عقل در یک جوی نمیرود یا دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجند. اگر میخواهی عاشق باشی باید دروازههای عقلت را ببندی و درهای قلبت را بگشایی. استنباط عامیانه از عقل همان مغز است خیلی از ما عقل را مترادف با مغز و عشق را مترادف با قلب می دانیم. حال آنکه عقل یا نیروی منطق و عشق یا نیرو ی احساس هر دو برخاسته از مغز و شبکه های پیچیده آن هستند و سرچشمه تغیّرات قلبی مان در زمان عاشق شدن (تپش قلب، دلشوره و …) نیز اندامی به نام مغز (Brain) است.
طی دو دهه اخیر دانشمندان نیز به خیل عظیم شاعران، فلاسفه، هنرمندان و سایر افرادی که به طریقی در تلاش برای فهم موضوع عشق هستند پیوسته اند. تکنیک های علمی برای بررسی چگونگی تجربه عشق توسط مغز، دامنه ای از آزمایشات انجام شده روی حیوانات تا مطالعات مرسوم و روش های رادیولوژیکی پیشرفته مثل تصویر برداری عملکردی مغز به روش تشدید مغناطیسی (FMRI) و توموگرافی با نشر پوزیترون (PET) را در بر می گیرد.
بر اساس گفته های دکتر هلن فیشر که یکی از محققان برجسته در حوزه ی عواطف انسانی است، عشق می تواند به سه سیستم اصلی مغزی تقسیم شود: رابطه جنسی، رابطه عاشقانه و دلبستگی. هر سیستم شامل شبکه ای متفاوت در مغز است که در مراحل مختلفِ رابطه در برگیرنده ی ترکیبات مختلف، هورمون ها و انتقال دهنده های عصبی است.
.
سائق جنسی
شهوت به طور عمده از بخش هیپوتالاموس ناشی می شود. هیپوتالاموس بخشی از مغز است که غرایز اولیه ای چون گرسنگی و تشنگی را نیز کنترل می کند. این ناحیه، ارتباط بسیار تنگاتنگی با سیستم اعصاب خودمختار دارد که ضربان قلب و سرعت تنفس ما را کنترل می کند. گیرنده های خاص هورمون هایی چون تستوسترون-که در زنان نیز وجود دارد- مسئول شلیک انواع عکس العمل های فیزیکی هستند که نتیجه ی این اتفاق، ایجاد یک محرک قوی برای تولید مثل است.
.
سیستم عاشقانه
این سیستم، مجرم پشت پرده ی تمام مناسبات شاعرانه ی شبانه است.
این همان دلیلی است که عاشقان را وا می دارد تا علیه یک ارتش بجنگند، در اقیانوس ها شنا کنند یا صدها کیلومتر راه را بپیمایند تا به وصال معشوق برسند. در یک جمله، در آسمانها سیر می کنند و حال و هوای خاص خود را دارند. پژوهش های تصویربرداری تایید می کنند که در ناحیه تگمنتال شکمی و هسته اَکامبنسِ مغز افرادی که به تازگی عاشق شده اند، مقادیر بالایی از فعالیت وجود دارد (تگمنتال شکمی و هسته اکامبنس سیستم های پاداش مشابهی هستند که در پاسخ به استنشاق یک بار کوکائین، منجر به شلیک های عصبی متعدد می شوند).
این نواحی، سرشار از انتقال دهنده عصبی دوپامین هستند. دوپامین نوعی هورمون شیمیایی است که ما را به سوی یک پاداش ادراک شده سوق می دهد. سایر انتقال دهنده های شیمیایی همچون کورتیزول، فنیل افرین (در شکلات یافت می شود) و نور اپی نفرین در ارتباط با شرایط استرس و هیجان افزایش می یابند. یک انتقال دهنده عصبی دیگر موسوم به سروتونین در عشق های رمانتیک نوپا به مقدار کم وجود دارد. سطح این ناقل عصبی می تواند در وسواس فکری-عملی، افسردگی و اضطراب نیز پایین باشد. نتیجه ی آن پیگیری وسواس گونه ی یک خواهش، نوعی خوش بینی سرسختانه و حتی نوعی حالت اعتیاد است.
.
سیستم عاطفی
دلیلِ اینکه افراد با کنار رفتن شور و هیجانِ سیستم دوپامینرژیک (لذت و پاداش) باز هم نسبت به یکدیگر وفادار می مانند همین عامل است. هورمون های شیمیاییِ مسئول در حیوانات، اُکسی توسین و وازوپرسین هستند. جالب است که این هورمون های شیمیاییِ آرام بخش توسط همان هیپوتالاموسی ترشح می شوند که انرژی شهوت انسان را تامین می کند. برخی ممکن است سیستم بالا را به منزله نوعی پیشرفت در رابطه در نظر بگیرند. نخست، احساس شهوت(هی… چه آدم جذابیست) سپس حالات عاشقانه(یک ترانه عاشقانه نوشته ام) و در نهایت ازدواج (حالتی با ثبات تر و آرام تر). این موضوع زمانی صحت دارد که جوانب مغزی و روابطمان با گذشت زمان تغییر کنند. مهم است که به خاطر داشته باشید که این ها هرگز به سطوح ناچیز تنزل پیدا نمی کنند و به طرق مختلف با یکدیگر در تعامل هستند. به عنوان مثال اکسی توسین و وازوپرسین هورمون هایی هستند که با سیستم پاداش دوپامین نیز ارتباط دارند.
شاید به همین دلیل است که این یک ایده خوب برای احیای گاه و بیگاه حالت های عاشقانه در رابطه به شمار می رود و سپس اینجاست که عاطفه و محبت می تواند شکوفا شود.
دردِ قلب یا دردِ سر؟
روابط تغییر می کنند و حالات جدیدی به خود می گیرند. برخی مواقع، آنها به سطحی از تکامل می رسند که ممکن است تا ابد طول بکشند اما معمولا این اتفاق برایشان رخ نمی دهد. همه ما پیش از ملاقات با یک فرد خاص، رشته ای از روابط متعدد را از سر گذرانده ایم و متاسفانه اینکه یک فرد تبدیل به همسر سابق شود اتفاقی غیر معمول نیست. محققانی که تصاویر مغزی افرادی را که به تازگی یک شکست عشقی را تجربه و از آن عبور کرده اند ثبت نمودند مشاهده کردند که در نواحی تگمنتال شکمی، پالیدوم شکمی و هسته پوتامن تغییراتی دیده می شود که همه آنها زمانی در گیر می شوند که وضعیت یک پاداش، نامشخص و مبهم باشد. اگرچه این موضوع ممکن است بیش از حد در این مقاله مطرح شود اما بدون شک، عدم قطعیت حالتی است که پس از فروپاشی یک رابطه بسیار احساس می شود. نواحی موجود در قشر پیش پیشانی مغز در بروز رفتارهای وسواسی- جبری و کنترل خشم دخیل هستند. هرچند این فعالیت های اضافی ممکن است به مرور زمان محو شوند.
یافته هایی که پژوهشگران در سال ۲۰۱۱ بر اساس مشاهدات مبتنی بر تصویربرداری های MRI منتشر کردند این موضوع را مطرح می کند که مغز قادر به تشخیص و تمایز بین درد ناشی از طرد اجتماعی و درد ناشی از آسیب های جسمانی نیست. هر چند این نتایج و روش ها مورد سوال قرار گرفته اند. جای تعجب نیست که تغییر در سایر شبکه های عصبی که در اثر افسردگی اساسی رخ داده اند، بعد از تجربه یک گسست ارتباطی نیز مشاهده شود.
.
نظریه های تحولی
این که تکامل، چگونه عادت های جفت گیری را در انسان شکل داده موضوعی است که مکررا منجر به بحث ها و گفتمان های داغ می شود. به عنوان مثال تولید میلیون ها اسپرمی که در مردان صورت می گیرد از تولید تخمک در زنان به مراتب بیشتر است. نظریه ای وجود دارد که مدعی است زنان به دلیل اینکه از فرصت های باروری نسبتا کمتری در مقایسه با مردان برخوردارند استراتژی هایشان در جفت گیری، بیشتر بر مراقبت و پرورش متمرکز است حال آنکه مردان برای چنین عملکردی در دامنه ای گسترده از پیش برنامه ریزی شده اند.
با این حال این نظریه احتمالا بسیار ساده به نظر می رسد چرا که نمی تواند عوامل متعدد دیگری را به حساب آورد. برای مثال در گونه های مختلف که پرورش و مراقبت از یک نوزاد، نیازمند همکاری والدین است، تک همسری و همکاری با همسر شایع تر می شود. دکتر هلن فیشر یک نظریه چهار ساله را مطرح کرده است که بر اساس آن نرخ طلاق در سال چهارم ازدواج افزایش می یابد به این مفهوم که این برهه از زمان مقارن با موقعی است که یک کودک، دیگر از آب و گل درآمده و از مرحله آسیب پذیری عبور کرده است و می تواند تحت مراقبت هر یک از والدین قرار بگیرد. نظریه چهار ساله تا حدودی انعطاف پذیر است برای مثال اگر زوجین فرزند دیگری هم داشته باشند مدت مذکور، احتمالا به یک “بازه ی هفت ساله” گسترش پیدا خواهد کرد. با این حال هیچ کدام از اینها قصه زوجین رشک برانگیزی را که در طول سالهای گرگ و میش زندگیشان دست در دست هم و در کنار یکدیگر گذر عمر می کنند شرح نمی دهند. همچنین یادآوری این نکته که عواطف انسانی تا چه حد می تواند پیچیده باشد بسیار مهم است. فرهنگ ما، تربیت ما و باقی زندگیمان به تغییر این ناقلین شیمیایی و شبکه های مغزی کمک می کنند. پیچیدگی عشق به این معناست که پرسش ها در خصوص ماهیت آن در طول سال های پیش رو با اشعار فانتزی و تخیلی شاعران، جهان بینی فیلسوفان و بررسی های دانشمندان ادمه خواهد یافت.
سایر مقالات مشابه جهت مطالعه بیشتر:
- آیا عشق نتیجه بازی هورمون های بدن است؟
- نظریه عشق استرنبرگ: شور و اشتیاق، صمیمیت و تعهد
- علم عشق و عاشقی: تغییرات مغزی و بدنی در عاشقی
- قصه عشق: یک نظریه متفاوت درباره روابط عاشقانه
- نظریههای روانشناسی عشق














Sources
de Boer, E.M. van Buel, G.J. Ter Horst, Love is more than just a kiss: a neurobiological perspective on love and affection, Neuroscience Volume 201, 10 January 2012, Pages 114-124
Kross E, Berman MG, Mischel W, Smith EE, Wager TD (2011) Social rejection shares somatosensory representations with physical pain. Proc Natl Acad Sci USA 108:6270-6275. Abstract/FREE Full Text
Helen E Fisher, A Aron, D Mashek, H Li, LL Brown. Defining the brain systems of lust, romantic attraction and attachment Archieves of Sexual Behavior, October 31, 2002. (5): 314-9
“ای برادر تو همان اندیشهای ما بقی تو استخوان و ریشهای
گر کنی اندیشۀ گُل، گُلشنی ور بود خاری، تو هیمۀ گُلخنی”
اگر انسان همانطور که مولانای بزرگ در سده هفتم به آن رسیده چیزی به غیر از اندیشه و تفکر نیست پس بر ما چه گذشته که بند بند وجود خیلیهایمان حتی همین حالا به یک خلاء تلخ عمیق زنجیر شده و زیر سایه تاریک افکار مضطرب کننده و پریشان روزمان را به شب میرسانیم و شب را به روز. مگر نه اینکه بشر به حدی از پیشرفت رسیده که بتواند بهتر زندگی کند؟ پس چرا حالا که به نظر، خیلی چیزها داریم یک چیز اساسی کم داریم؟! “آرامش”.
.خوب نیستیم، حتی شاید خرابتر از آدم های دوره مولانا. فکرمان که لنگ شد زندگیمان هم لنگ میشود و پذیرفتهایم که سوغات تمدن برای ما آدمی زادگان عصر تکنولوژی چیزی جز این نیست و روزانه با ولعی هر چه تمام تر، چندین وعده اندیشه منفی چرب همراه با مخلفات ریز و درشتش، خوراک روحمان میکنیم و هی نشخوار و نشخوار و حال بدی که مثل بختک پا روی حلقوم حال خوبمان می گذارد، نفسمان را تنگ کرده و به ما القا میکند که:
“تو… شایسته احساس آرامش و خوشبختی نیستی”
در مقاله قبلی که خدمتتان ارائه شد با پدیدهی نشخوار ذهنی آشنا شدید و تقریبا به راحتی میتوانید مصداقهای آن را در اطراف خود مشاهده کنید. شاید یک نمونه ملموس، همان افرادی هستند که به آدمهای استرسی معروفند یا خودشان میگویند که اگر روزی را بدون حرص و نشخوار افکار منفی بگذرانند انگار اصلا آن روز برایشان شب نمیشود. اما حقیقتا چه کسی دوست دارد که هر روز خود را با چنین افکاری سپری کند؟!
این حرف را که تغییر برای هیچ کس کار آسانی نیست قبول دارم، به خصوص که اگر سالها به شیوه ای خاص ولو اشتباه زندگی کرده باشیم اما ارزش آن را دارد که برای یک زندگی سالمتر و قرار گرفتن در صلح و آرامش درونی با خود و جهان هستی تلاش کنیم. به هر حال برای به دست آوردن هر چیز ارزشمندی در دنیا باید هزینه آن را بپردازیم و چه سرمایه گذاری بهتر و گرانبهاتر از پرداختن به گوهر ارزشمند وجود خود؟
امروز قصد داریم که چندین تکنیک راهبردی برای کنار آمدن یا مقابله با نشخوار افکار منفی به شما عزیزان همراه ارائه کنیم. برای مطالعه ادامه مطلب هم چنان با روان حامی همراه باشید و روشهای سالم کنار آمدن با خشم و ناامیدی را بیاموزید:
مشکلی شایع در زندگی بسیاری از افراد وجود دارد و آن این است که با عواطف و هیجانات منفی ای که در زمان تجربه استرس یا آسیب به طور مداوم سرریز میشوند بناست که چطور برخورد کنیم؟ آیا باید خشم و ناامیدی خود را دور ریخته و تظاهر کنیم که چنین احساساتی اصلا وجود ندارند؟ در این صورت میتوانیم آنها را به حداقل برسانیم؟ یا اینکه باید با گفتن و انجام دادن کارهای اشتباه همه چیز را خرابتر کنیم؟ اینطور که معلوم است دور ریختن عواطف، قطعا سالمترین گزینه ممکن نیست و این ها تکنیکهای آسانی هستند که هر فردی میتواند از آنها استفاده کند.
شاید از این متعجب باشید که با این احساسات باید چکار کرد، با این حال شما تنها کسی نیستید که با عواطف منفی دست و پنجه نرم میکنید. افراد زیادی هستند که درباره استرس و نحوهی مقابله با آن سوالات مشابهی دارند. وقتی که افراد حس می کنند عواطف منفی بر آنها چیره شده مثل شرایطی که آسیب دیده یا نومید و خشمگین هستند این را میدانند که نباید وانمود به ناچیز انگاشتن این عواطف کنند اما خواهان باقی ماندن بر احساسات منفی و نشخوار آنها نیز نیستند. درحالیکه اغلب ما شنیدهایم که این روشها، راهبردهای سالمی برای تسکین استرس نیستند در مقابل، چه گزینههای دیگری برای کنار آمدن با آن ها وجود دارند؟
این که نادیده گرفتن عواطف (مثل فروخوردن خشمتان) سالمترین شیوهی ممکن برای مقابله با آنها نیست حرف درستی است. به طور کلی این کار باعث از بین بردن آنها نمیشود بلکه میتواند موجب شود که آنها به شکلی دیگر پدیدار شوند. دلیلش هم این است که احساسات ما مثل آلارمهای هشدار دهندهای عمل می کنند تا ما را از کاربردی بودن یا نبودن رویه ای که در زندگیمان در پیش گرفتهایم آگاه کنند.
اگر احساس خشم یا نومیدی میکنید می تواند بدین معنا باشد که چیزی در زندگیتان وجود دارد که باید عوض شود. اگر شرایط یا الگوهای فکریای که مسبب این شرایط هستند را تغییر ندهید هم چنان در شعلههای گداخته این علامتهای خطر خواهید سوخت.
هم چنین هنگامیکه با هیجانهای منفی ای که احساس میکنید به مقابله برنمیخیزید آنها می توانند باعث بروز مشکلاتی در حوزهی سلامت جسمی یا احساسیتان شوند.
با این حال نشخوار ذهنی یا گرایش به باقی ماندن در خشم، رنجش و سایر احساسات ناخوشایند، پیامدهایی نیز برای سلامت و بهداشت روان با خود به همراه دارد.
“بنابراین مهم است که به صدای احساسات خود گوش فرا دهید و برای رهایی از آن ها گام بردارید”
.
توصیه های من این است:
. ۱- احساسات خود را درک کنید: به زندگیتان دقیق نگاه کنید و سعی کنید موقعیتهای ایجاد کننده استرس و احساسات منفی را شناسایی کنید.
۲- آنچه را که برایتان مقدور است تغییر دهید: آموختههای خود از توصیه اولم را دریابید و آنها را تمرین کنید. راهاندازهای استرستان کاهش یافته و پی میبرید که عواطف منفی را به مراتب، کمتر احساس میکنید. این میتواند شامل موارد ذیل باشد:
۳- یک روزنه بیابید: ایجاد تغییر در زندگی میتواند احساسات منفیتان را کاهش دهد اما این کار راه اندازهای استرس شما را به طور کلی از بین نخواهد برد. همانطور که شما مشغول ایجاد تغییر در زندگی خود هستید تا نومیدی کمتری برایتان به بار آورد به یافتن روزنههای سالمی نیز برای مقابله با این احساسات نیاز خواهید داشت.
|
تعدادی از این روزنههای خروج را پیدا کنید. آن وقت، دیگر زمانی که احساسات منفی سر بر میآورند کمتر احساس منکوبشدگی بهتان دست میدهد. شما همچنین خواهان تمرین الگوهای سالم برای کاهش استرسهای مداوم خواهید بود. این روشها را امتحان کنید، خواهید دید که تنش و استرس کمتری را تجربه می کنید.
«همه ما شایسته احترام، آرامش و حال خوش هستیم، آن را از خود دریغ نکنیم و با خود مهربان تر باشیم»
.
Sources
Lo CS, Ho SM, Hollon SD. The Effects of Rumination and Negative Cognitive Styles on Depression: A Mediation Analysis. Behaviour Research and Therapy, April, 2008
Miers AC, Rieffe C, Meerum Terwogt M, Cowan R, Linden W. The Relation Between Anger Coping Strategies, Anger Mood and Somatic Complaints in Children and Adolescents. Journal of Abnormal Child Psychology, August, 2007
.














مقدمه و اصلاحات: سمیرا پیازچیان
نشخوار ذهنی می تواند حال خوب ما را به یغما ببرد
صبح امروز با همسرم درگیری لفظی شدیدی پیدا کردم. بعد از یک بحث تقریبا مفصل و با حالتی قهرآلود هر یک پی کار خود رفتیم تا امور روزمره مان را انجام دهیم. ساعت هاست که ذهنم درگیر مشاجره امروزمان است. حال خوشی ندارم، انگار یک پادگان فکر در ذهنم رژه می روند… چرا باید اینطور می شد؟! اصلا چه شد که به اینجا رسید؟ انگار مدت هاست که همه این حرفها در دلم تلنبار شده بود تا به امروز که به حال انفجار رسید و خالی شد. اصلا توقع چنین رفتار و حرفهایی را از او نداشتم. اگر از اول خوب می شناختمش کار به اینجا نمی رسید. سرم خیلی درد می کند… چقدر احساس تنهایی می کنم. کاش کسی را داشتم که می توانستم با او درد و دل کنم، حرف های زیادی از این اژدهای دوسر دارم که برایش تعریف کنم! باید از همان حرکات دوران آشنایی پی به درونیاتش می بردم. همه آن حرفها و رفتارهایش معنا داشت حتی همان روزی که برای خرید عروسی رفته بودیم یا در جشن سالگرد ازدواجمان که آنطور با خانواده ام برخورد کرد..! حدس می زدم که از همه حرف هایش منظوری دارد. این همه درد را کجای دلم بگذارم. هیچ وقت قدر مرا ندانسته. خیلی بداقبالم! این هم از ازدواجم! اصلا من کی از زندگی لذت برده ام که این بار دومش باشد؟! اگر تن به ازدواج نداده بودم حالا دیگر مجبور نبودم این همه تنش و بدبختی را تحمل کنم. الان هم با دوستانم در بهترین جاهای دنیا بی هیچ خیال و دردسری مشغول تفریح و خوشگذرانی بودیم. معلوم است که حق دارم، هر کس هم که قضیه را بداند حتما حق را به من می دهد. اما… شاید زیاده روی کرده یا سر و صدای زیادی به پا کردم! اگر تنهایم بگذارد چه؟ چه حرف های بدی هم زدم! چرا با آن حالت از خانه بیرون زد؟ او هم از من متنفر است. نکند بهانه ای پیدا کند تا زیر سرش بلند شود! حتما همیشه هم منتظر چنین فرصتی بوده! از همه چیز این زندگی جهنمی خسته ام. این فکرهای لعنتی هم امانم را بریده… با چه رویی به خانه برگردم!! تصمیم گرفتم به نزدیک ترین داروخانه ی حوالی محل کارم بروم تا یک بسته قرص آرام بخش قوی بخرم که وقتی به خانه برگشتم بریزم توی این معده بخت برگشته شاید از شر این احساسات و افکار منفی لعنتی خلاص شوم… |
داستان فوق، نمونه ای از نشخوار افکار منفی درباره اتفاقی است که ممکن است بارها و بارها در زندگی و روابط همه ما و در موقعیت ها و حتی اشکال مختلف رخ دهد. اما این نشخوار چیست که تا این حد مغزمان را درگیر خود می کند؟!
با سایت روان حامی همراه باشید تا دقیقا دریابیم که نشخوار ذهنی چیست، از کجا آمده و با زندگیمان چه می کند؟
من در جایگاه یک نویسنده بارها و بارها در خصوص نشخوار ذهنی که در حکم یک ذره بین برای استرس عمل می کند مطلب نوشته ام و بسیاری از مردم در پاره ای از مواقع یا بسیاری از اوقات مستعد انجام آن هستند. نشخوار ذهنی – اشتغال ذهنی مداوم در مورد رویدادهای منفی ای که در گذشته رخ داده است– با اثرات منفی متعدد روی ذهن و بدن مرتبط است. به هرحال زمانی که دچار استرس می شویم نشخوار ذهنی راهی آسان برای درافتادن با مسائل به شمار می رود. زیرا با میلی طبیعی برای حل مشکلاتی که ما را درگیر خود کرده اند آغاز می شود.
(ما در فرآیند حل مشکل با دلیل آوردن برای خودمان استرس ها و تنش های خود را از بین خواهیم برد. این موضوع چطور می تواند ایده بدی باشد؟) افرادی که در زندگی خود مسائل و مشکلات را بررسی نکرده، حس نمی کنند یا از آن ها درس نمی گیرند در معرض تکرار آن ها هستند. ما به این خاطر دست به استدلال می زنیم که خلاصی از گرایشات نشخواری دشوار می شود. فردی که در جست وجوی آرامش است باید چکار کند؟!
.
نشخوار ذهنی: چطور عمل می کند؟
اغلب مردم در جریان مشکلاتشان برنامه ای برای نشخوارکردن افکار منفی ندارند. اکثر ما خواهان شادی هستیم و می خواهیم تمرکزمان را روی افکار شادکننده معطوف کنیم. مشکلات زمانی سر بر می آورند که یک اتفاق حقیقتا ناامید کننده یا تهدید آمیز یا خوار کننده رخ می دهد- چیزی که پذیرش آن دشوار است- و نمی توانیم از آن بگذریم. ما ممکن است تلاش کنیم که آن را در ذهن خود احساس کرده، سعی کنیم از آن عبرت بگیریم یا ممکن است صرفا در جست وجوی تصدیق در این زمینه باشیم که این اتفاق نباید رخ می داد. دلیلش هر چه باشد نمی توانیم تفکر درباره آن را متوقف کنیم و وقتی هم که به آن می اندیشیم برآشفته می شویم.
.
” نشخوار فکری می تواند شامل مرور جزئیات یک موقعیت در ذهن یک فرد یا گفت وگو با یک دوست در مورد آن موضوع باشد. اما جنبه تعیین کننده نشخوار ذهنی که آن را از حل مسئله قاعده مند مجزا می کند تمرکز منفی بی حاصلی است که انجام می شود.”
|
.
تفاوت نشخوار ذهنی با پردازش هیجانی
چند نفر از خوانندگان مطالب من سوال مشابهی برایشان پیش آمده و می پرسند که: در خصوص فهمشان درباره نشخوار ذهنی دچار ابهامند: اگر در مورد مشکل خود فکر نکنیم چطور می توانیم امیدوار به حل آن یا آموختن فرآیند آن باشیم؟
آیا فقط باید روی جنبه های مثبت تمرکز کنیم و اگر گاه و بیگاه حواسمان را از شرایط ناخوشایند پرت می کنیم باید رشد و راه حل ها را فدا کنیم؟ این یک سوال مهم است. دانستن حد اعتدال میان نادیده انگاشتن مشکلات و نشخوار افکار منفی می تواند ما را از استرس های زیادی رها کند.
نشخوار فکری اساسا شامل الگوی فکری منفی همه جانبه و تکراری است. بسیاری از مردم زمانی که تلاش می کنند احساسات خود را پردازش کنند دست به نشخوار فکری می زنند. اما آنان بدون اینکه به سمت حل مشکل یا احساس رفع مشکل به پیش بروند در دام چرخه ی منفی بازیابی آسیب های گذشته گرفتار می شوند. آنچه که نشخوار فکری یا “ماندن در مشکل” را از پردازش هیجانی سازنده متمایز می کند این است که نشخوار فکری راه های جدید اندیشیدن، رفتارهای جدید یا احتمالات تازه ایجاد نمی کند. افکار نشخواری مکررا روی اطلاعات مشابه و بدون تغییر مرور می شود و روی یک ذهنیت منفی باقی می ماند. نشخوار فکری حتی به طریقی می تواند مُسری باشد؛ ممکن است دو فرد با هم در فرآیند نشخوار فکری مشارکت داشته باشند(هم نشخواری) و یک موقعیت منفی را بدون کوچک ترین حرکت رو به جلو و مثبتی بین خود زنده نگه دارند.
.
.
تشخیص نشخوار ذهنی در خود
نشخوار ذهنی چه شکلی است و چه تفاوتی با پردازش هیجانی سازنده دارد؟
نشخوار ذهنی و پردازش هیجانی هر دو به تمرکز روی مشکلات و معمولا هیجانات و عواطف پیرامون این مشکلات می پردازند. با این وجود نشخوار فکری معمولا قطب منفی بیشتری دارد – اغلب شامل الگوهای فکری است که گرفتار بدبینی و اختلالات شناختی هستند- و اساسا روی جنبه های منفی یک موقعیت تمرکز می کند. در مقابل، اگرچه پردازش هیجانی نیز با همین روش شروع می شود اما به پذیرش هیجانات منفی و رهایی از آنها ختم می شود در حالیکه نشخوار فکری شما را گیر می اندازد.
.
به عنوان یک قانون کلی اگرشما دریابید که برای بیشتر از چند دقیقه ی بیهوده روی مشکلی متمرکز شده اید در قیاس با احساسات آغازین، احساسات منفی بیشتری را مزه می کنید و احتمالا بدون هیچ گونه حرکت رو به جلو در جهت پذیرش و اقدام موثر و هیچ گونه نزدیک شدنی به راه حل های قابل قبول به دام نشخوار فکری افتاده اید.
(به همین ترتیب در زمینه مکالمه با یک دوست— اگر مطالب بالا صحت داشته باشد و اگرهر دوی شما در نهایت احساسات بدتری داشته باشید، احتمالا دست به هم- نشخواری زده اید).
.
در مورد نشخوار ذهنی چکار باید کرد؟
مطلب این است که اگرچه نشخوار فکری باعث بدترشدن احساسات می شود اما ترک آن واقعا می تواند دشوار باشد به خصوص اگر شما ماهیت دقیق آن را به عنوان نشخوار فکری تشخیص ندهید یا ندانید که چطور این کار را متوقف کنید. این نکات در خصوص رهایی از استرس و خشم می تواند در مورد افکار نشخواری کمک کننده باشد. این مقاله تحت عنوان کنار آمدن با هیجان های منفی نیز می تواند در حوزه ی نشخوار و احساسات همراه آن به شما کمک کند. و این نکات در مورد خلاصی از نشخوار فکری می تواند شما را از عادت نشخوار کردن افکارتان راحت کرده و به جهت مثبت تری سوق دهد.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به مقالات زیر نیز مراجعه کنید:
- اثرات ملال و نشخوار فکری روی انعطافپذیری شناختی و انتخاب تکلیف
- کنترل شناختی و نشخوار فکری در جوانان: اهمیت هیجان














نویسنده: الیزابت اسکات
مترجم و اضافه کننده متن داستان: سمیرا پیازچیان
شهرت زیگموند فروید بیشتر به دلیل مکتب فکری روان کاوی او بود اما وی توجه ویژه ای نیز به مذهب داشت. با سایت و کانال روان حامی همراه باشید تا درباره رابطه ی پیچیده فروید با مذهب و برخی از نظریات او درخصوص مذهب و معنویت بیشتر بدانید. لازم به ذکر است که مطلب زیر صرفا بیان نظریات و عقاید فروید درخصوص دین و مذهب است و جهت آگاهی از تفکرات او در این پست درج شده است.
تاثیرات مذهبی اولیه بر زندگی فروید
زیگموند فروید در شهر شدیدا کاتولیک فرایبورگ یعنی “موراویا” در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. او در سراسر زندگی اش در تلاش برای فهم مذهب و معنویت بود و چندین کتاب خود را نیز به این موضوع اختصاص داده است که عبارت اند از: توتِم و تابو(۱۹۱۳)، آینده یک پندار(۱۹۲۷)، تمدن و ناخشنودی هایش(۱۹۳۰) و کتاب موسی و یکتاپرستی(۱۹۳۸).
به عقیده فروید، دین، تجلی اختلالات عصبی و رنج های روان شناختی زیربنایی است. در نقطه ای دیگر از نوشتارش مطرح می کند که مذهب، تلاش برای کنترل عقده ی اُدیپ( به عنوان نقطه مقابل عقده الکترا)، ابزاری برای ساختن گروه های اجتماعی، تحقق آرزوها، فریبی کودکانه و تلاش برای کنترل دنیای بیرون بوده است.
میراث یهودی فروید
در حالیکه فروید درباره ی بی خدائیش بسیار رک و بی پرده بود و معتقد بود که دین ابزاری برای تسلط است اما به خوبی از اثرات قدرتمند مذهب بر هویت آگاه بود. او اذعان داشت که اصالت یهودی اش و نیز یهود ستیزی ای که وی مرتبا با آن روبرو می شد شخصیتش را شکل داده است.
او در سال ۱۹۲۵ اینگونه نوشت: زبان من آلمانی است. فرهنگ و دستاوردهای من آلمانی است. تا روزی که متوجه رشد تعصب یهودی ستیزی در آلمان و اتریشِ آلمان شدم عقلا خود را آلمانی می دانستم اما از آن زمان به بعد ترجیح می دهم که خود را یهودی بخوانم.
مذهب بر مبنای عقیده فروید
فروید چه احساسی درباره مذهب داشت؟ او در برخی از معروف ترین نوشته هایش اظهار می کند که دین یک “توهم” ، شکلی از اختلال روانی و حتی تلاشی برای کسب کنترل بر دنیای بیرون بوده است.
وی در میان برخی از معروف ترین نقل قول هایش در خصوص مذهب اینطور بیان می کند که: دین یک توهم است و حقیقت آن است که قدرتش از امیال غریزی ما سرچشمه می گیرد. “زیگموند فروید” سخنرانی های مقدماتی جدید در زمینه روان کاوی(۱۹۳۳).
مذهب با روان رنجوری دوره کودکی قابل قیاس است. زیگموند فروید، آینده یک پندار (۱۹۲۷).
دین، تلاش برای اِعمال کنترل بر جهان حسی ای است که در آن قرار داریم. اینکار را به وسیله جهان آرمانی که برای خود در نظر گرفته ایم انجام می دهیم و دنیای درونمان را در نتیجه ی نیازها و الزامات بیولوژیک و روان شناختی گسترش می دهیم. اگر کسی تلاش کند که مقصد تکامل انسان را به مذهب اختصاص دهد به نظر نمی رسد که در موازات با روان نژندی برای افراد متمدنی که باید دوره ی گذار از کودکی به بلوغ را طی کنند دستاورد خیلی پایداری باشد. زیگموند فروید، موسی و یکتاپرستی؛ (۱۹۳۹)
انتقاد فروید از مذهب
فروید با آنکه مجذوب دین و معنویت شده بود بارها و بارها نسبت به آن به طرز کاملا نقّادانه برخورد کرد.
از کتاب روان شناسی توده و تحلیل ایگو (خود) سال (۱۹۲۱): یک مذهب حتی اگر خود را مذهب عشق بنامد باید نسبت به آن هایی که به آن تعلق ندارند سخت گیر و ناخوشایند باشد.
از کتاب آینده یک پندار (۱۹۲۷): آگاهی ما از اصول و آموزه های مذهبی خاص، احترام ما به آن ها را افزایش می دهد اما پیشنهاد ما را در این باب که آن ها نباید خود را به عنوان دلایلی برای قواعد و اصول تمدن مطرح کنند بی اعتبار نمی کند. برعکس! آن بقایای تاریخی به ما کمک کرده اند تا تعالیم مذهبی را به صورت همان آثار روان نژندی که بوده اند ببینیم و استدلال اکنون ما این است که احتمالا زمان آن رسیده که برای جایگزینی اثرات “مکانیسم دفاعی سرکوب” از طریق پیامدهای بهره مندی خردمندانه از عقل در درمان های تحلیلی به کار روند.
از کتاب تمدن و ناخشنودی هایش(۱۹۳۰): بخشی از همه این ها آشکارا کودکانه است و با واقعیت سازگار نیست و برای یک دوستدار انسان بسیار دردآور است که ببیند توده انبوهی از میرندگان هرگز توان چیرگی بر این پندار را نخواهند یافت. از این دل آزارتر آنکه شماری از اندیشمندان زنده که می دانند چنین پنداری قابل دفاع نیست باز هم با یک رشته عملیات تدافعی و ملال آور گام به گام از ان دفاع می کنند.
“ادیان مختلف هرگز بخشی از احساس گناه را که در تمدن وجود دارد نادیده نگرفته اند”
“از این بیشتر اینکه آنها با این ادعا پیش آمده اند که نسل بشر را از احساس گناهی که آنها “گناه” می نامند نجات دهند”
چشم انداز روان کاوانه فروید درباره دین
چشم انداز روان کاوانه فروید، دین و مذهب را به عنوان نیاز ذهن ناخودآگاه برای تحقق آرزوها می بیند. فروید معتقد بود مردم به این دلیل که به احساس امنیت نیاز دارند و می خواهند خود را از احساس گناه مبّرا کنند اعتقاد به خداوندی را که یک شخصیت پدرانه و حامیانه قدرتمند از خود به نمایش می گذارد، انتخاب می کنند.
Source
Novak D. On Freud’s Theory of Law and Religion. International Journal of Law and Psychiatry. ۲۰۱۶;۴۸:۲۴-۳۴. doi:10.1016/j.ijlp.2016.06.007














مترجم: سمیرا پیازچیان
زیگموند فروید پدر روانکاوی است و در برخی مواقع از او با عنوان پدر روان شناسی مدرن یاد می شود. وی در نظریات و مفاهیم خود تلاش می کند تا پویایی های ذهن ناخودآگاه را شرح دهد. بر اساس نظریه ساختاری فروید، ذهن از ۳ بخش اید، ایگو و سوپرایگو تشکیل می شود.
برای اینکه بدانید صاحب نظران و پیروان مکتب روان کاوی درباره فوبیا چه عقیده ای دارند با روان حامی همراه باشید:
فوبیا (هراس) چیست؟
فوبیا، ترسی غیرمنطقی و منکوب کننده از یک شی یا موقعیت است که عملا خطر چندانی ندارد اما باعث شکل گیری اضطراب و اجتناب شدید در فرد می شود. یک فوبیا برخلاف اضطراب مختصری که اغلب افراد در زمان سخنرانی یا امتحان، احساس می کنند، طولانی مدت است، باعث عکس العمل های فیزیکی و روانی شدید می شود و قادر است عملکرد طبیعی فرد را در محل کار یا موقعیت های اجتماعی مختل کند.
هراس یا فوبیا انواع مختلفی دارد. برخی از افراد از فضاهای باز یا وسیع می ترسند. برخی دیگر قادر به تحمل موقعیت های اجتماعی خاص نیستند. عده ای نیز هراس های مشخصی چون ترس از مار، آسانسور یا پرواز دارند.
همه هراس ها به درمان نیاز ندارند، اما اگر هراسی زندگی روزمره تان را تحت الشعاع قرار داده، درمان های متعددی برای کمک به غلبه بر ترسهایتان به صورت پایدار وجود دارد.
پایگاه های مختلف ذهن
اید یا نهاد، بخش ابتدایی ذهن است. این بخش به صورت ذاتی، خود محور و مبنای هیجانات است. سوپرایگو یا فراخود بالاترین سطح آگاهی است. قضاوت های ارزشی را به عهده گرفته و برخی احساس های سطح بالاتر از قبیل احساس گناه را معرفی می کند. ایگو یا خود، بخش منطقی ذهن است که به صورت یک دروازه بان و میانجی بین نهاد و فراخود عمل می کند.
خود، هم چنین، بخش بیدار و آگاه ذهن است. درنتیجه وظیفه و مسئولیت “خود” تعدیل رفتارها به صورتیست که با انتظارات و هنجارهای اجتماعی منطبق باشد. اگر نهاد، مجاز به اتخاذ تصمیمی بدون کنترل باشد، خود از جانب فراخود مورد حمله قرار می گیرد. از سوی دیگر اگر به فراخود نیز آزادی عمل داده شود خود، احساس می کند که مورد هجمه قرار گرفته و از بین خواهد رفت.
نتیجه تعارض
ایگو یا خود سعی می کند اهداف متعارض را با استفاده از تعدادی از مکانیسم های مقابله ای(دفاعی) تعدیل کند. سرکوب و والایش دو نمونه از رایج ترین این مکانیسم هاست.
در مکانیسم سرکوب ، خود، تلاش می کند تا وجود تعارض را فراموش کند. اساسِ کار هیپنوتیزم گرانی که مدعی فراخوانی خاطرات سرکوب شده هستند در نظریه ی سرکوبِ فروید نهفته است.
در مکانیسم والایش، خود، تلاش می کند تا یک کشش یا میل غیرقابل پذیرش را به راهی که برای جامعه سودمندتر است تغییر دهد. این تکنیک به صورت طنز آمیز در شخصیت” اُرین اسکریولو” دندانپزشک سادیستیک در فیلم فروشگاه کوچک وحشت (Little Shop Of Horrors) نشان داده می شود.
نظریه فوبیا
مبنای نظریه روان کاوی فوبیا به شکل گسترده ای در نظریه سرکوب یا جابجایی قرار دارد. اعتقاد بر این است که فوبیاها محصول تعارضات حل نشده بین خود و فراخود هستند. عموما روان کاوان بر این باورند که این تعارضات ریشه در دوران کودکی دارند که یا سرکوب شده یا روی یک موضوع ترسناک جابجا شده اند و موضوع مورد هراس(سوسک، خون، پرواز، فضاهای باز یا بسته، ارتفاع و …) منبع اصلی اضطراب به شمار نمی رود.
درمان
درمان روان کاوی شامل بررسی نظام کلی شخصیت و سازمان دهی مجدد آن به صورتی است که تعارضات عمیق و دفاع ها مورد توجه قرار بگیرند. بر اساس اصول روان کاوی، معالجه یک فوبیا تنها از طریق ریشه یابی و حل تعارضات اولیه ممکن است.
روان کاوی، همان شیوه درمانی است که در بسیاری از فیلم های قدیمی دیده شده است. مراجع عموما روی یک تخت دراز می کشد و روان کاو نزدیک سر او روی صندلی خویش می نشیند. یک روان کاو، باور و عقیده ی خود را به مراجع تزریق نمی کند بلکه به وی اجازه می دهد تا احساسات خود را به درمانگرش انتقال دهد.
امروزه روان کاوی، دیگر آن محبوبیتی را که در چند دهه اخیر از آن برخوردار بوده ندارد اما هنوز هم به عنوان یک روش درمانی برای بررسی مشکلات ریشه ای و عمیق شخصیتی مورد استفاده قرار می گیرد. فرآیند درمان در این رویکرد طولانی مدت بوده و اغلب به مدت چند سال طول می کشد. هم چنین این درمان به طور معمول هزینه زیادی به همراه دارد، لذا روان کاوان باید بعد از اینکه آموزش نظام مند روانپزشکی یا روان شناسیشان به اتمام رسید تحت آموزش های گسترده قرار بگیرند.
Sources
Compton MD, Allan. “The Psychoanalytic View of Phobias: Part I Freud’s Theories of Phobias and Anxiety.” Psychoanalytic Quarterly. ۱۹۹۲. ۶۱:۲. p. 206. March 14, 2008
Mayo Clinic. Phobias, http://www.mayoclinic.org/diseases-conditions/phobias/basics/definition/con-20023478














نویسنده: لیزا فریتزچر
مترجم: سمیرا پیازچیان
در کشتی پر قیل و قال زندگی که در دل امواج خروشان این هستی زوال پذیر همواره بالا و پایین می شود و در پسِ شادی ها و تلخکامی های ممتدش که بشر را گریزی از آن نیست، حضور افراد نزدیکی که بتوان معنای ناب زندگی را به آغوش گرم آنان سنجاق کرد و بارقه ی […] بیشتر بخوانید
نظریه ی طرحواره ی نقش جنسیتی به این تئوری اشاره دارد که کودکان، با توجه به فرهنگی که در آن زندگی می کنند درباره ی معنای مذکر یا مونث بودن خود می آموزند. بر اساس این نظریه، کودکان رفتارهای خود را در جهت تناسب با استانداردهای جنسیتی و انتظارات فرهنگیشان تنظیم می کنند. برای مطالعه ادامه مطلب با سایت روان حامی همراه باشید:
این نظریه، نخستین بار در اوایل سال ۱۹۸۰ توسط روان شناسی به نام “ساندرا بِم” معرفی شد. نظریه نقش جنسیتی او به عنوان تجلّی اولیه در رشد روان شناسی جنسیت به کار گرفته شد.
از آن پس، نظریه های مدرن تری که بر تاثیرات اجتماعی روی جنسیت تمرکز می کنند عمدتا نظریه طرحواره ی نقش جنسیتی را جایگزین کرده اند.
نگاهی دقیق تر به نظریه طرحواره ی نقش جنسیتی
کودکان چگونه تفاوت های جنسیتی را درک می کنند؟ آیا این خصوصیات به طور زیستی برنامه ریزی شده یا اینکه جامعه نفوذ بیشتری اِعمال می کند؟ طرحواره ی نقش جنسیتی مطرح می کند که تاثیرات فرهنگی به طور گسترده ای روی شکل گیری و پرورش تفکر کودکان درباره ی معنای مرد یا زن بودن اثر می گذارد.
نظریه بِم تحت تاثیر انقلاب شناختی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ و اشتیاق او برای اصلاح مواردی بود که به عنوان کاستی های نظریات روانکاوی، رشد و یادگیری اجتماعی ملاحظه می کرد. به عقیده ی او نظریات فرویدی بیش از حد روی تاثیر آناتومی بر رشد جنسیتی تاکید داشتند. در عوض وی مطرح کرد که ترکیبِ رشد شناختی یک کودک با تاثیرات اجتماعی موجود، چیزیست که منجر به رشد طرحواره جنسیتی می شود.
اثرات فرهنگی روی طرحواره ی نقش جنسیتی
بم اظهار کرد که کودکان، هویّت جنسیتی خود را به واسطه ی اجتماعاتی که با توجه به فرهنگشان تشکیل داده اند می سازند.
باورهای اجتماعی درباره ی چیزهایی که “ویژگی های مردانه” و ” ویژگی های زنانه” را می سازد روی رشد یک طرحواره جنسیتی اثر می گذارد. سپس این طرحواره ها نه تنها روی چگونکی پردازش اطلاعات اجتماعی مردم اثر گذاشته بلکه روی نگرشها، باورها و رفتارهایشان نیز تاثیر می گذارد. مردم مستعد رفتارهایی می شوند که با طرحواره هایشان برای رفتار متناسب با جنسیت، سازگار است.
بنا به نظر بِم، افراد، مردم و فرهنگ پیرامونشان را مشاهده کرده و تداعی های مختلف مردانگی و زنانگی را می آموزند. این موضوع تنها شامل تفاوت های فیزیکی بین زن و مرد نمی شود بلکه نقش های اجتماعی که مرد و زن می پذیرند، خصوصیات هر جنس و چگونگی رفتار جامعه با هر جنس را نیز در بر می گیرد. اثرات فرهنگی که می توانند روی طرحواره ی نقش جنسیتی تاثیر بگذارند عبارت اند از: همسالان، مدارس، فرزند پروری و رسانه.
به عنوان مثال، کودکی که در یک محیط بسیار سنّتی زندگی می کند ممکن است بیاموزد که نقش یک زن، مراقبت و بزرگ کردن فرزندان و نقش یک مرد، کار کردن و فعالیت در صنعت است. کودکان، طرحواره های مرتبط با چگونگی رفتار و برخورد مرد یا زن را از طریق مشاهداتشان می سازند و سپس این طرحواره ها، ما را از نحوه ی تفکر، پردازش اطلاعات و طرز نگاه آن ها به دنیای اطرافشان آگاه می کند.
دختری که در یک فرهنگ سنتی بزرگ شده ممکن است تصور کند که تنها راه پیش روی او به عنوان یک زن، ازدواج و بچه داری است. یک دختر پرورش یافته در فرهنگی پیشرفته تر که در آن مرتباً شاهد زندگی زنانی است که درگیر انواع فعالیت ها هستند ممکن است تصمیم بگیرد حرفه ای را در زمینه ی فناوری، علم، مراقبت بهداشتی یا سایر حوزه ها دنبال کند. طرحواره هایی که این کودکان در اوایل زندگی شکل می دهند عدسی های (ذره بین) جنسیتی مشخصی می سازد که نحوه ی تفکر آنها درباره ی رفتاری که باید از مردم سر بزند و حتی چیزهایی که باور دارند برای خودشان نیز ممکن است را تحت تاثیر قرار می دهد.
بِم معتقد بود این طرحواره های نقش جنسیتی، برای مردان، زنان و به طور کلی برای جامعه محدود کننده بوده است. بزرگ شدن کودکان بدون طرحواره ها و کلیشه های جنسیتی منجر به آزادی بیشتر و قید و بندهای کمتر خواهد شد.
دسته بندی های جنسیتی
بِم، همچنین بیان کرد که افراد می توانند در یکی از ۴ طبقه ی جنسیتی مختلف قرار بگیرند:
- افراد سنخ مردانه یا زنانه که با جنسیتشان شناخته می شوند و اطلاعات را نیز از طریق همین طرحواره های جنسیتی پردازش می کنند.
- افراد سنخ متضاد، او (ساندرا بم) می گوید این افراد اطلاعات را از طریق عدسی های جنس مخالف پردازش می کنند.
- افراد سنخ دو جنسیتی که هر دو نوع تفکر مردانه و زنانه را به نمایش می گذارند.
- افراد سنخ نامتمایز که کاربرد پایدار و باثباتی از پردازش مبتنی بر جنسیت از خود نشان نمی دهند.
نقد های نظریه ی بِم مطرح می کند که او افراد را در رشد طرحواره ی نقش جنسیتی، صرفاً به عنوان ناظرینی منفعل به تصویر کشیده و نسبت به نیروهای پیچیده ای که در ساختار جنسیت سهیم اند بی توجه بوده است.
فهرست نقش جنسیتی بِم
بِم علاوه بر نظریه اش، پرسشنامه ای خلق کرد که به عنوان فهرست نقش جنسیتی بِم شناخته شده است. این فهرست شامل ۶۰ واژه ی مختلف بود که هم مردانه، هم زنانه یا خنثی بودند. سپس از پاسخ دهندگان خواسته، میزانی را که آنها با هر ویژگی شناخته می شوند، درجه بندی کنند. این فهرست به جای اینکه افراد را خیلی ساده با عنوان مردانه یا زنانه دسته بندی کند هر دو ویژگی را در قالب یک پیوستار ارائه می دهد. افراد می توانند در یک جنسیت درجه بالایی کسب کرده و در دیگری درجه پایینی به دست آورند(سنخ مبتنی برجنسیت/ مردانه یا زنانه) اما آن ها می توانند در هر دو ویژگی مردانه یا زنانه نیز نمره ی بالایی کسب کنند(سنخ دو جنسیتی).
BSRI (فهرست نقش جنسیتی بِم) اولین بار در سال ۱۹۷۴ ساخته و از آن پس تبدیل به یکی از پرکاربردترین ابزارهای جهان شد. در زندگینامه ی بِم که در سال ۱۹۹۸ توسط خود او به نگارش در آمده وی نوشته ازینکه این فهرست تا این حد، محبوب و مورد اقبال و استفاده قرار گرفته شوکه است. اما اظهار می کند که به اندازه ی کافی برای توسعه ی این ابزار آماده نبوده است.
:Sources
Bem SL. Gender schema theory: A cognitive account of sex typing. Psychological Review, ۱۹۸۱: ۸۸, ۳۵۴–۳۶۴
Bem SL. Gender schema theory and its implications for child development: Raising gender-aschematic children in a gender-schematic society. Signs, ۱۹۸۳ ۸(۴), ۵۹۸–۶۱۶
Bem SL. Lenses of Gender: Transforming the Debate on Sexual Inequality. Yale University Press; 1994
Bem SL. The measurement of psychological androgyny. Journal of Clinical and Consulting Psychology, 1974. 42, 155-162
Hoffman RM, Borders LD. Twenty-five years after the Bem Sex-Role Inventory: A reassessment and new issues regarding classification
variability. Measurement and Evaluation in Counseling and Development, ۲۰۰۱:۳۴, ۳۹-۵۵
نویسنده: کندرا چری
مترجم: سمیرا پیازچیان
مقاله ی ۲۳ اُکتبر ۲۰۱۷














اختلال بیش فعالی کودکی (ADHD) صرفا ًهمان علائمی نیست که می توانید به چشم مشاهده کنید. مطمئنا کودک ADHD می تواند بی قرار یا بسیار پرحرف یا در تمرکز، ناتوان باشد. با این حال اضطراب شدید نیز ممکن است در لایه های زیرین این اختلال پنهان شده باشد. با روان حامی همراه باشید:
شاید فقدان کنترل تکانه در اختلال بیش فعالی کودکی به حدی عمیق باشد که نمی توانند حتی افکار خود را کنترل کنند. آنگاه پس از سالها تنبیهِ بیشتر نسبت به خواهران و برادرانشان یا اخراج هر روزه از کلاس درس، عصبانی و افسرده می شوند. اگر کودکان شما مثل فرزند من هستند، به گفتن جملاتی از قبیل اینکه بی ارزش بوده یا بچه بدی هستند مبادرت می ورزند و هر روز، تبدیل به روزی افتضاح، وحشتناک، بی فایده و بسیار بد می شود.
اضطراب، کنترل تکانه و عزت نفس ضعیف
پسر من، نوع ترکیبی ADHD خوانده می شود (هم بی توجه و هم بیش فعال/ تکانشگر). زمانیکه در جست و جوی پاسخ به این سوال بودم که چرا او همواره باعث تحقیر و زیر سوال بردن خود می شود و چطور باید این کار را متوقف کند، آموختم که این رفتار برای تمام کودکان شبیه به او رفتاری معمول است. کاستانگا کالامیا و دیویس (۲۰۱۷) گزارش کرده اند که این کودکان به شکل خاصی نسبت به شکست های شخصی حساس هستند. ازینرو به طور مداوم جملاتی چون “از عهده ی انجام این کار برنخواهم آمد” یا “خیلی احمقم” را تکرار می کنند. در نهایت پسر من حتی به این سطح رسیده که بگوید ” شایسته ی زندگی نیستم”
اگر کودکی مضطرب است اوضاع حتی از این هم بدتر می شود. اختلالات اضطرابی در کودکان ADHD بسیار رایج است به طوری که بین ۴۰ تا ۵۰ درصد از آنها تجربه اش می کنند (کاستانگاو همکاران، ۲۰۱۷). وقتی یک کودک مضطرب، می شنود که مردم به اشتباهات او در انجام کارها یا عملکرد نامطلوبش در کلاس درس اشاره می کنند درمورد رفتارهایش دچار احساس اضطرب شده و از موقعیت های اینچنینی که ممکن است مجددا تکرار شوند اجتناب می کند. گفت و گوی منفی او با خودش، انعکاس حرفهائی است که دیگران به او گفته اند و تبدیل به افکار منفی می شود.
شاید افکار منفی، از کنترل خارج شوند. عموما کودکان دچار اختلال بیش فعالی کودکی فاقد توان کنترل تکانه هایشان هستند و اگر نتوانند رفتارهای بیرونی خود را کنترل کنند احتمالا نمی توانند بر آنچه که در درونشان می گذرد نیز مسلط شوند. همه ی ما، بارها و بارها افکار مزاحم و ناخوانده داشته ایم و فقط آنها را پس می زنیم. بر اساس پژوهش کاستانگا و همکارانش(۲۰۱۷) کودکان ADHD ممکن است قادر به انجام این کار نباشند. آنها با افکار منفی مداوم درخصوص توانمندی ها یا امیدهایشان یا آنچه که والدین یا دیگران ممکن است در مورد آنها فکر کنند، بمباران می شوند. مغزشان به آنها این پیام را می دهد که شکست خواهند خورد و نمی توانند به آسانی افکار مزاحم را پس بزنند.
پس والدین باید با اختلال بیش فعالی کودکی چکار کنند؟
من کارشناس نیستم، اما مجموعه کارهایی که ما برای فرزندمان انجام داده ایم و به او کمک کرده است را در اختیارتان خواهم گذاشت:
- دارو: به لطف ترکیبی از داروها روی بیش فعالی، نارسایی توجه، تکانشگری، اضطراب و اختلال خُلقی پسرم کنترل بهتری صورت می گیرد. اکنون که می تواند طغیان خشم خود، فقدان توجه و سایر علائم معمول ADHD را مدیریت کند، موفق تر است. او دیگر در مواردی که همه اصرار به طبیعی بودن آن دارند شکست نمی خورد و ما حالا می توانیم بیش ازینکه صرفا امنیت او را فراهم کنیم، روی مشکلش تمرکز کنیم.
- آموزش ویژه: این تصمیم بسیار دشوار بود، اما حذف پسرم از کلاس های اصلی، تصمیم شگفت انگیزی برای او به شمار می رفت. کلاس EBD (اختلال رفتاری/ هیجانی) او، تنها ۱۰ دانش آموز داشت و این به این معناست که او بیش از حد با محرک های بیرونی دچار حواسپرتی نمی شود. ۳ فرد بزرگسال، کلاس را مدیریت می کنند و این به این معناست که توجهش پله به پله رو به بهبود است. تدریس به بخش های ۲۰ دقیقه ای تقسیم می شود. در نتیجه، پسر من تکالیفش را همیشه به طور کامل تمام می کند. او هر شب تکالیف خانه اش را بدون جنگ و دعوا انجام می دهد زیرا می داند که می تواند از عهده ی انجام این کار بر بیاید. کلاس جدید به او اجازه می دهد که ثابت کند کندذهن یا ناتوان نیست. او در ابتدا با این تصمیم مخالف بود اما حالا کلاسش را دوست دارد و نمی خواهد آن را تغییر دهد.
- درمان شناختی- رفتاری: ما معمولا در مورد اختلال بیش فعالی کودکی با ترتیب دادن اقتصاد پته ای و امثال آن، صرفا روی رفتارشان تمرکز می کنیم و غالبا بخش شناختی مسائل فراموش می شود و در نتیجه کودکانی مثل فرزند من که اضطراب شدید نیز دارند با افکار منفی خود، عاجز می شوند. درمانگر خانگی فرزند من، فقط در تلاش برای شناسایی چگونگی تشنج زدایی از رفتارهای مخرب نبود بلکه عوامل برانگیزاننده این رفتارها را نیز بررسی کرده است. این موضوع شامل مواردی چون شناسایی افکار منفی درباره ی خود و حل مساله برای اینکه چطور علیه آنها (افکار منفی) بجنگد، می شود.
همیشه زمانیکه مسائل، سخت می شود نوعی مبارزه پیش می آید اما این را نیز به خاطر بسپارید که فرزندان ما به تایید و تصدیق ما نیاز دارند. مهم نیست که شرایط چقدر منفی می شود، آنها نیاز به شنیدن مثبت ها هم دارند. می فهمم که برای پیدا کردن موارد مثبت مجبور به کاوش یا حفاری هستید. بعضی روزها من هم احساس می کردم که نمی توانم چیزی پیدا کنم. به هرحال به کاوش ادامه دهید. ارزشش را دارد.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره ی بیش فعالی/ نارسایی توجه می توانید به مقالات زیر مراجعه کنید:
ADHD در دختران چه علایمی دارد؟
نارساخوانی و اختلال نقص توجه بیش فعالی
نویسنده: Melissa David MSW, LIC SW
مترجم: سمیرا پیازچیان
Oct 16, 2017














یک بدنامی بزرگ پیرامون موضوع سلامت روان وجود دارد و افسانه های زیادی نیز با آن همراه شده است. یکی از این افسانه ها این است که مراجعه به روانشناس به معنای این است که شما دیوانه اید. متاسفانه این افسانه، تعداد بی شماری از افراد نیازمند کمک را از دریافت خدماتی که می توانست برایشان مفید بوده و زندگیشان را تغییر دهد محروم کرده است. مقاله ی زیر از طریق شرح دقیق ماهیّت روان درمانی، از این ادعای پوچ و بی اساس پرده گشایی می کند.
با روان حامی همراه باشید:
مراجعه به روانشناس
روان درمانی به واقع امری بسیار ساده است. کاریست که شما برای خود انجام می دهید تا آگاه تر و هوشیارتر شده و خود، فرمان زندگی خویش را به دست بگیرید. این فرآیند شامل گفت وگو با یک متخصص سلامت روان است که جهت انجام روان درمانی در یک زمینه ی (رویکرد) مشخص مدرک گرفته است. بسیاری از افراد، هفته ای یکبار، حدود ۴۵ دقیقه یا بیشتر، درمانگر خود را ملاقات می کنند؛ این ملاقات ها برای برخی با دفعات بیشتر و برای بعضی دیگر با دفعات کمتر اتفاق می افتد.
اساساً روان درمانی، مکالمه با فردی است که در زندگی شخصی شما حضور ندارد. تمرکز مکالمه روی شماست زیرا هدف از آن این است که شما بتوانید احساس بهتری را تجربه کنید. بعضی از مواقع درمانگر از شما در مورد اهدافتان در زندگی پرس و جو می کند و جلسات درمانی در جهت رسیدن به این اهداف هدایت می شوند. درمان در سایر مواقع، بسته به اینکه درمانگر چگونه عمل می کند یا چه چیزی برای شما مناسب تر است، می تواند پایان بازتری داشته باشد.
روان درمانی مختص چه کسانی است؟
روان درمانی، حقیقتا مختص تمام افرادی است که آرزویشان حضور فرد بی طرفیست که بتوانند با او در مورد زندگیشان حرف بزنند. با وجود اینکه روان درمانی به افراد دچار مشکلات سلامت روان توصیه می شود، ملاقات یک درمانگر ابداً به معنای دیوانه بودن شخص مُراجعه کننده نیست. در واقع این بدین معناست که شما در تلاش برای زندگی به بهترین شکل آن هستید. شما متعهد می شوید که به صورت هفتگی به زندگی خویش نظری بیفکنید تا بتوانید برای خود بهترین تصمیم ها را گرفته و بهترین حالت خود را تجربه و احساس کنید.
روان درمانی می تواند به طیف وسیعی از مشکلات که تنها محدود به افسردگی، اضطراب، اختلالات خلقی فصلی یا اختلال استرس پس از سانحه نمی شود، کمک کند. تعارضات بین اعضای خانواده و مشکلات ارتباطی نیز می توانند به طور موثری در روان درمانی مورد توجه قرار بگیرند. داشتن یک شخص ثالث که نسبت نزدیکی با ما نداشته و در کار خود فردی متخصص است می تواند در هر مشکلی که با آن دست و پنجه نرم می کنید بسیار مفید باشد. بنابراین روان درمانی می تواند از طریق کمک به حل مشکلاتتان و یافتن سایر راه حل هایی که در غیر اینصورت امکان آگاهی از آن ها برایتان وجود نداشت شما را از حجم وسیع پریشانی ها و هدر رفت زمان نجات دهد.
چند نوع روان درمانی وجود دارد؟
انواع مختلفی از روان درمانی وجود دارد. درمان شناختی رفتاری یک فرم پرطرفدار درمانی است که چگونگی اثرگذاری افکار و اعمالتان را روی حالت های خُلقی و به طور کلی حالت ذهنیتان مورد توجه قرار می دهد. درمان روان پویایی (روان کاوی) که دارای شاخه های متعددی در درون خود و در رابطه با خود است رویکرد رایج دیگری است که بر بینش و خود آگاهی تاکید دارد، به ویژه روی این موضوع که گذشته چطور می تواند اکنون ما را شکل دهد و در این خصوص چه کاری می توانیم انجام دهیم. سایر رویکردهای درمانی در میان طیف وسیع درمان ها عبارت اند از: درمان هیجان مدار برای زوجین، روایت درمانی، درمان متمرکز بر حل مساله و …
باید در جست و جوی چه نوع درمانگری باشیم؟
احساسی که در زمان صحبت با درمانگرتان پیدا می کنید از نوع درمانگری که باید به دنبال او باشید مهم تر است.
شما می توانید در خصوص انتخاب درمانگر مناسب برای خود به مقالات بعدی که در اختیارتان خواهیم گذاشت مراجعه کنید. برای افراد مبتدی همین بس که بدانند اغلب افراد از اشکال مختلف روان درمانی سود می برند و غالبا مراجعه نکردن به یک درمانگر جهت درمان و حل مشکلات، مصداق بهتری برای دیوانگیست تا مراجعه به یکی از آنها.
نویسنده: جنو کادل
مترجم: سمیرا پیازچیان














کلاسترو فوبیا : هراس از محیط های بسته
کلاسترو فوبیا به عنوان ترس از فضاهای بسته تعریف می شود. شدت این اختلال می تواند همانند سایر هراس ها از شخصی به شخص دیگر بسیار متفاوت باشد. افراد درگیر ممکن است علائم را در اتاق های کوچک، چهاردیواری ها، انبوه جمعیت و بسیاری از شرایط دیگر تجربه کنند. با روان حامی همراه باشید تا درباره ی این اختلال بیشتر بدانیم:
افرادی که دچار تنگنا هراسی هستند در استفاده از وسایل پارک های تفریحی مثل ترن های هوایی که از محدودیت های امنیتی استفاده می کنند احساس ناراحتی می کنند. دالان دستگاه MRI و سایر آزمایش های پزشکی نیز می توانند برای افراد گرفتار این اختلال دشوار یا غیرممکن باشند.
علائم کلاسترو فوبیا
اگر دچار تنگناهراسی باشید ممکن است وقتی که در فضای کوچکی قرار می گیرید احساس وحشت کنید. ممکن است عرق کرده، بلرزید یا تپش قلب را تجربه کنید. ممکن است فریاد زده یا جیغ بکشید. ممکن است تلاش کنید به هر وسیله ای که می شود از این شرایط خلاص شوید. برای برخی افراد مبتلا حتی نفس کشیدن دشوار به نظر می رسد. بعضی می گویند طوری احساس می کنند که گویی دیوار های اطراف به رویشان تنگ و تنگ تر می شود.
در نهایت ممکن است نسبت به فعالیت هایی که باعث می شود احساس محصور بودن کنید دچار بیم و وحشت شوید. ممکن است از مهمانی های شلوغ یا سایر رویدادها پرهیز کرده، از وسایل نقلیه ای که فضای آن برایتان تنگ به نظر می رسد اجتناب کنید، وقتی وارد اتاق های کوچک می شوید در را باز گذاشته یا راه درروهای دیگری برای ترس هایتان قائل شوید.
مسافرت با کلاسترو فوبیا
تنگنا هراسی می تواند به هنگام سفر موضوعی چالش برانگیز باشد و یک تعطیلات خوب را به کابوس بدل کند. پرواز با هواپیما به سفرتان سرعت می بخشد اما شما را مجبور می کند که خود را به صندلی کوچکی که اطرافش پر از افراد غریبه است محدود کنید. سفر با قطار تعداد زیادی صندلی های راحت برایتان مهیا می کند و اجازه دارید در محیط آن قدم بزنید اما چنین سفرهایی خیلی طول می کشند. رانندگی با خودرو شخصی می تواند احساس محدود کنندگی ایجاد کند اما به شما این امکان را می دهد که هر موقع مایل بودید برای استراحتی طولانی توقف کنید.
خطرات کلاسترو فوبیا
تنگنا هراسی می تواند زندگیتان را شدیدا محدود کند چون باعث می شود فرصت بهره مندی از چیزهایی را که در صورت عدم وجود این مشکل می توانستید از آن ها لذت ببرید از دست بدهید. تنگنا هراسی به لحاظ پزشکی نیز می تواند خطرناک باشد زیرا ممکن است باعث شود از انجام آزمایشات ضروری MRI پرهیز کنید. بسیاری از افراد، نخستین بار زمانی که تحت اسکن MRI قرار می گیرند به شدت تنگاهراسی خود پی می برند.
دلایل کلاسترو فوبیا
پژوهشگران هنوز از اینکه چه عواملی ممکن است باعث تنگنا هراسی شوند مطمئن نیستند. برخی گمان می کنند که این مشکل ممکن است ریشه در تجربیات بد کودکی داشته باشد. برخی دیگر بر این باورند که این موضوع می تواند نوعی انحراف از مکانیسم تکاملی بقا باشد. در هر دو صورت به نظر می رسد که سابقه ی عصبی بودن در فضاهای تنگ و محصور، سرانجام می تواند منجر به تنگنا هراسی تمام عیار شود.
مدیریت کلاسترو فوبیا
روان درمانی ، بالاخص درمان شناختی رفتاری نشان داده که می تواند در درمان تنگنا هراسی کاملا موفقیت آمیز باشد. پزشک شما ممکن است یک سری داروهای ضد اضطراب یا ضد افسردگی برای کمک به مدیریت علائمتان تجویز کند.
تکنیک های رفتاری مثل حساسیت زدایی منظم و غرقه سازی اغلب به همراه روش های شناختی همچون تکنیک توقف، مورد استفاده قرار می گیرند. این روش ها جهت کمک به تغییرات رفتاری و نیز احساس ترس شما، با یکدیگر همکاری می کنند. پژوهشی که در سال ۲۰۰۷ در حوزه ی روان شناسی مجازی و رفتار منتشر شد نشان داد که غوطه ور شدن در فضای سه بعدی واقعیت مجازی می تواند در کمک به افرادی که به واسطه ی رویدادهای ناشی از ترس، دچار تنگنا هراسی شدند موثر باشد. محققان دریافتند که حقیقت مجازی در مقایسه با پرت کردن حواس ازطریق موسیقی در کمک به افراد گرفتار این مشکل برای اینکه به شکل موفقیت آمیزی اسکن MRI خود را تمام کنند، کامیابی بیشتری به همراه داشته است.
تنها دو مراجع، که هر دوی آن ها تشخیص تنگنا هراسی گرفته بودند در این مطالعه شرکت داشتند. هر دوی آنها به مدت ۱۰ دقیقه اسکن MRI را تقلید کردند اما درجات بالایی از اضطراب را گزارش کرده و درخواست کردند که خیلی زود به اسکن خاتمه دهند. در تلاشی دیگر، برای یکی از آنها حواس پرتی از طریق موسیقی و برای دیگری غوطه ور شدن در حقیقت مجازی اجرا شد. مراجعی که به موسیقی گوش می کرد سطح بالایی از اضطراب را گزارش کرده وخواستار پایان دادن به جریان اسکن شد، مراجعی که در حقیقت مجازی غوطه ور شده بود با گزارش اضطرابی اندک و احساس خودکارآمدی بالا، به صورت موفقیت آمیزی اسکن خود را به پایان رساند.
این پژوهش، نسبتا جدید و تنها شامل دو مراجع بوده است.
برای مشخص کردن اینکه آیا این نتیجه در تمام یا اغلب موقعیت ها صحیح است یا خیر، لازم است مطالعات بیشتری انجام شود. برخی افراد از طریق هیپنوتیزم و سایر اشکال درمان های جایگزین، تسکین پیدا می کنند. سایرین در می یابند که روش های خود-یاری مثل تجسم ذهنی می تواند در جریان حملات تنگنا هراسی به آن ها کمک کند. اگر تصمیم دارید روش های جایگزین را برای درمان امتحان کنید، از گرفتن تایید متخصص بهداشت روانتان اطمینان حاصل کنید. تنگنا هراسی اگر درمان نشود می تواند ناتوان کننده باشد. با این حال درمان، معمولا موفقیت آمیز است. اگر شما هر یک از علائم تنگنا هراسی را تجربه می کنید در اسرع وقت با یک متخصص بهداشت روان یا پزشک خانوداگی تان تماس بگیرید.
Sources
Fact Sheet: Claustrophobia. Better Health Channel. The government of Victoria, Australia. October 2007. May 5, 2008
Garcia-Palacios, Azucena, Hoffman, Hunter, Richards, Todd, Seibel, Eric, Sharar, Sam. “Use of Virtual Reality Distraction to Reduce Claustrophobia Symptoms during a Mock Magnetic Resonance Imaging Brain Scan: A Case Report.” CyberPsychology & Behavior. ۱۰(۳): ۴۸۵-۴۸۸.June 1, 2007. May 5, 2008.
نویسنده: لیزا فریتزچر
مترجم: سمیرا پیازچیان














آگورافوبیا به عنوان ترس از مکان های باز تعریف می شود اما این توصیف می تواند گمراه کننده باشد. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه با روان حامی همراه باشید:
فردی که دچار آگورافوبیاست از پاسخ های اضطرابی که در موقعیت های مشخصی چون محل کار، مدرسه یا هر مکان دیگری خارج از خانه اتفاق می افتد در هراس است. افرادی که از این اختلال روان شناختی رنج می برند ترس شدیدی از گیر افتادن و عدم توانایی در فرار از موقعیت های خاص دارند. افرادی که دچار گذر هراسی هستند به منظور اجتناب از تجربه ی احساس وحشت ممکن است از شرایط مربوطه دوری کرده و شاید در برخی موارد به طور کامل خانه نشین شوند.
مردم اغلب آگورا فوبیا را به عنوان ترس از ترکِ خانه تصور می کنند اما این اختلال حتی می تواند شامل ترس از تنها ماندن در خانه، مسافرت کردن، قرار گرفتن در اتاق های کوچک، آسانسورها، ماشین ها، اتوبوس ها، هواپیماها، پل ها و قرار گرفتن در مغازه ها یا پاساژهای شلوغ باشد.
افراد مبتلا از چنین شرایطی اجتناب کرده و تغییرات رفتاری که به این اجتناب کمک می کند از خود نشان می دهند. اگر عبور از روی یک پل، اضطراب را فرابخواند افراد ممکن است مسیرهای منتهی به محل کار یا سایر فعالیت های خود را طوری برنامه ریزی کنند که از جاده های دارای پل دوری کنند، حتی اگر این کار به معنای دور شدن مسیرشان باشد. اضطراب ایجاد شده در آنان به واسطه ی قرار گرفتن در مراکز خرید شلوغ، منجر به این می شود که فرد، عطای بیرون رفتن به همراه دوستانش را به لقایش ببخشد. این رفتارهای اجتنابی ممکن است در برخی از موارد باعث شود که شخص در خانه مانده و اساساً به منظور جلوگیری از گیر کردن در شرایط برانگیزاننده ی اضطراب، خانه نشین شود.
اگر بخواهیم تعریف صحیح تری از آگورا فوبیا داشته باشیم می توانیم بگوییم که گذر هراسی یا همان آگورا فوبیا، هم یک فوبیا و هم یک اختلال اضطرابی است که با دوری گزیدن از موقعیت هایی که پاسخ اضطرابی را فرا می خواند مشخص می شود.
برآورد شده که افرادی که از اختلال وحشت زدگی در رنجند گذر هراسی نیز در آنان شکل می گیرد. در حالیکه اختلال وحشت زدگی و گذرهراسی هر دو علائم مشابهی از قبیل ترس، اضطراب و حملات وحشت دارند، DSM (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی) آن ها را به عنوان اختلال های جداگانه طبقه بندی کرده است. کارشناسان مطرح می کنند که اختلال وحشت زدگی از لحاظ تقدم، قبل از گذرهراسی رخ می دهد.
درباره ی علائم و درمان آگورا فوبیا بیشتر بیاموزیم
علائم آگورا فوبیا
افراد مبتلا به گذر هراسی:
- اغلب خُلق افسرده را تجربه کرده و رفتارهای مضطربانه یا هراس آمیز از خود نشان می دهند.
- در مکان ها یا شرایطی که فرار از آن ها می تواند دشوار باشد و ممکن است دچار حملات وحشت شوند اضطراب را تجربه می کنند.
- شرایط دشوار رایج برای آن ها شامل حضور در خارج از خانه، مسافرت با ماشین، ایستادن روی پل یا حضور در یک جمعیت انبوه می شود.
- لازم است متخصصین بالینی، قبل از تشخیص گذاری، سایر اختلالات همچون فوبیاهای مشخص، هراس اجتماعی و اختلال استرس پس از سانحه را رد کنند.
درمانِ گذر هراسی(ترس از مکان های باز)
- برای افراد مبتلا به آگورافوبیایی که حملات وحشت زدگی را نیز تجربه می کنند داروهای روانپزشکی همچون SSRI’s و بنزودیازپین ها می توانند اثربخش باشند. داروها اگر با درمان های رفتاری ترکیب شوند موثرتر خواهند بود.
- حساسیت زدایی منظم نیز می تواند موثر باشد. این رویکرد شامل مواجهه ی تدریجی با موقعیت های ترسناک زندگی واقعی است.
علائم گذر هراسی (آگورا فوبیا) ممکن است شدید، ترسناک و ناراحت کننده باشد. به همین دلیل، این اختلال می تواند به سرعت از رفتارهای اجتنابی ساده به اختلال شدید در زندگی و توانایی عملکرد فرد تبدیل شود. خوشبختانه درمان ها می توانند به نتایج خوبی منجر شوند. راهبردهای روان درمانی، داروهای خاص، مهارت های مقابله ای و تکنیک های آرمیدگی نیز قادرند به کسانی که از این اختلال رنج می برند در مدیریت موفقیت آمیز علائمشان کمک کنند.
مقالات مرتبط جهت مطالعه بیشتر:














نویسنده: Kendra Cherry
مترجم: سمیرا پیازچیان
مواردی از راهکارهای زندگی که می توان از باغبانی آموخت
همزمان با ۱ آبان و مصادف شدن با روز برنامه ریزی، روان حامی بر آن شد تا مقاله ای کاربردی و مرتبط در اختیار کاربران گرانقدر قرار دهد. با ما همراه باشید:
زمان زیادی تا سال نو باقی نمانده و تکلیف بسیاری از خواسته ها هنوز مشخص نیست. اما به دلیل حجم دلزدگی و اندوه بسیاری از افراد، اهداف مشابه قدیمی، سالهای متمادی، مکررا از سر گرفته می شوند. دلیل آن اینست که دانستن و اندیشیدن از عمل کردن و انجام یک کار، آسان تر است. با اینحال آنچه می شود گفت این است که قصد داریم مواردی را در زندگی خود تغییر داده و بهتر کنیم و این اتحاد و اجماعِ دیگری برای تبدیل کلام به واقعیت است.
یک راه مطلوب برای آغاز این فرآیند، شناسایی، تعریف و تجسم نتایج دلخواه در ابتدای کار و سپس برگشت از انتها به ابتدای برنامه است – می شود گفت که این روش (از آخر به اول حرکت کردن) در مقایسه با شروع از ابتدای برنامه، برای یافتن مسیر در گذرگاهی پر پیچ و خم، روش آسان تری است.
من هرگز نتوانستم از آن سر درآورم. ولی به هرحال از آنجا، شاهد گستره ی وسیع تری هستیم که در آن، برنامه، نیازهایی را که باید مورد توجه قرار گیرد تنظیم و تدوین می کند. زیرا این کار می تواند بین موفقیت و شکست، تفاوت ایجاد یا آن را از بین ببرد و بالاخره لازم است که عبارت “چطور” همانند “چه چیز” به وضوح بیان و مشخص شود.
تعیین اهداف کمّی، مانند “قصد دارم ۲۰ پوند از وزنم را کم کنم” یا ” سه روز در هفته به باشگاه بروم” اهدافی متداول و نیز آسان است. اما سخترینشان، جاه طلبی ها و اهداف کیفی تری چون ” فرد شایسته تری خواهم شد” یا ” خیلی سر فرزندام فریاد نخواهم زد” می باشد. اما هر دو شیوه، بدون پاسخ های مشخص به ۱) چگونگی نائل شدن به هدف ۲) شناخت موانع بالقوه در مسیر، بستر مناسبی برای اتخاذ تصمیمات و خواسته های مشابه در سال آینده فراهم می کند!
به همین خاطر مایلم از تشابهات باغبانی استفاده کنم. این جرقّه روزی در من زده شد که داشتم به همراه دوستم در باغچه اش کار می کردم. گفتنِ اینکه ” می خواهیم یک باغچه را گسترش دهیم” کافی نبود، لازم بود به منظور هماهنگی برنامه ها با اهدافمان، تناسب راهبردها با محیط وسیع تر و اینکه فعالیت هایمان ما را به سمت نتیجه پایانی که خواهان آن بودیم سوق دهد، نقشه ی تصویری آن را بریزیم. این به این معنا بود که باید بلافاصله پس از اینکه ماهیّت اهداف و موانع موجود را تعریف کردیم، برای ” چگونگی رسیدن” به آن ها مقدار مناسبی از زمان و تلاش اختصاص داده می شد.
- اولین کاری که انجام دادیم تصمیم درباره ی این بود که می خواهیم باغمان زمانی که در طول فصل مورد نظر در نقاط مختلف به طور کامل رشد کرد، چطور به نظر برسد. این موضوع، تنها شامل ویژگی های فیزیکی نمی شد بلکه شامل چگونگی تناسب آن با فضای بیشتری از حیاط و مکمل خانه اش نیز بود. بنابراین جدولِ زمانی شروع تا پایان را طراحی نمودیم.
- گزینه هایی را که در اختیار داشتیم بر اساس اینکه آیا با توجه به انواع گیاهان و رفتارهای مختلف آن ها، ما را به سمت نتایج دلخواهمان سوق می دهند یا خیر، مد نظر قرار دادیم. در کنار آن باید اطمینان حاصل می کردیم که نیازها و شرایط را به گونه ای درک کرده و شناخته ایم که انتخاب هایمان نه تنها دوام آورده بلکه ارتقا نیز بیابند.
- سپس شروع به طراحی مواردی کردیم که لازم بود کی و کجای آن برنامه ریزی شود زیرا گل ها در زمان و مکان مناسب شکوفا می شوند. این موضوع هم چنین نیاز به تفکر درباره ی روابط گیاهان و اینکه آن ها نه تنها می توانند با یکدیگر تعامل داشته باشند بلکه چطور و تحت چه شرایطی می توانند به طور بالقوه، مکمل یا مانع رشد یک باغ شوند نیز دارد.
- در این لحظه، راهکارهایمان را در اختیار داشته و در مورد ابزارهای اجرایی کردن آن (برنامه) تصمیم گرفتیم. یک لیست تهیه کردیم.
- در نهایت بذرها را کاشته، آبیاری کرده و از آنها مراقبت نمودیم، این بخش ها را به منظور اجرای موفقیت آمیز راهبردهایمان انجام دادیم.
در زندگی نیز همچون باغچه، نتایج یا چیزهایی داریم که خواستار آنهائیم و همه ی آنچه که باید انجام دهیم کاشت بذرها، اطمینان از فراهم کردن شرایط مناسب برای رشد و رسیدگی به نیازهایشان به صورت روزانه است. و نهایتا می توانیم برای همیشه از این مقاصد مزاحم عبور می کنیم.
مقاله مرتبط:














نویسنده: دونا فلگ
مترجم: سمیرا پیازچیان لنگرودی