گر چه آلپورت هنگام فارغ التحصیلی از دبیرستان بین ۱۰۰ دانش آموز، مقام دوم را کسب کرد، نمیدانست بعداً چه کاری انجام دهد. او در پایان تابستان ۱۹۱۵ تقاضای تحصیل در هاروارد را کرد و پذیرفته شد. او نوشت: «زندگی من یک شبه زیر و رو شد».
سالهای کالج
سالهای کالج برای آلپورت پرماجرا بودند، اما نمرات پایین در اولین امتحانات، او را تکان داد، بنابراین، تلاشهای خود را دو برابر کرد و آن سال را با نمرات A به اتمام رساند. علاقهٔ آلپورت به اخلاق اجتماعی و خدمات اجتماعی که آنها را از والدین خود کسب کرده بود، در هاروارد تقویت شد.
او برای همکاری در کلوب پسران، گروهی از کارگران کارخانه، و هیأت نمایندگی دانشجویان خارجی، داوطلب شد. او همچنین در مقام مأمور ناظر (در آزادی مشروط) کار کرد. او این فعالیتها را رضایت بخش یافت، زیرا واقعاً دوست داشت به مردم کمک کند. «این در من احساس شایستگی ایجاد کرد، و به من کمک کرد تا احساس حقارت کلی خودم را جبران کنم».
او معتقد بود که این نوع خدمت، جستجوی وی را برای هویت منعکس میکرد. آلپورت چند درسی در روانشناسی گرفت، ولی در آن زمان قصد نداشت این رشته را دنبال کند. او در سال ۱۹۱۹ مدرک کارشناسی خود را گرفت، همان روزی که فلوید مدرک دکترای خود را دریافت کرد.
گوردون بعد از فارغ التحصیلی، یک سال را در کالج رابرت واقع در شهر استانبول، ترکیه گذارند و بعداً هزینه تحصیلی را که دانشگاه هاروارد برای تحصیل در دوره کارشناسی ارشد و دکترای روانشناسی پیشنهاد کرده بود، پذیرفت. زندگینامه نویس او نوشت: «برای آلپورت فکر روانشناس شدن و احتمالاً بیشتر شبیهٔ برادر موفقش شدن، جالب بود».
آلپورت فروید را ملاقات میکند
آلپورت در سفر برگشت به ایالات متحده، در وین توقف کرد تا یکی از برادران خود را ببیند. او در آنجا نامههای برای زیگموند فروید نوشت و از او برای دیدن این مرد بزرگ دعوت به عمل آمد. وقتی آلپورت وارد دفتر فروید شد، دریافت که فروید صبورانه منتظر است و توقع دارد که این آمریکایی جوان، هدف خود را از دیدار وی توضیح دهد.
این لحظهٔ ناخوشایند سکوت به درازا کشید تا اینکه آلپورت واقعهای را که هنگام حرکت به سمت دفتر فروید در تراموا مشاهده کرده بود، تعریف کرد. او گفت پسربچهای را دیده که ترس آشکاری از کثیفی داشت. از دید این بچه، همه چیز کثیف به نظر می رسید. او حتی صندلی خود را عوض کرد و به مادرش گفت اجازه ندهد مرد کثیفی کنار او بنشیند.
فروید این مرد موقر و آراسته را که سرو وضع مرتبی داشت وارسی کرد و پرسید «آیا آن پسربچه شما نبودید؟». فروید با پرسیدن این سؤال، عقیدهٔ خود را دربارهٔ اینکه داستان آلپورت در واقع ترسها و تعارضهای ناهشیار خودش را افشا میکرد، ابراز نمود. به نظر فروید چنین رسید که آلپورت آدم «تمیز، وسواسی، منظم و وقت شناسی است که از چند ویژگی که او با شخصیت وسواسی مرتبط میدانست برخوردار است».
روانشناسی دیگری، هنری موری، بعدها اظهار داشت که «فروید مستقیم بر سر آلپورت، درست به دماغ او کوبید».[?] آلپورت از این سؤال فروید یکه خورد. او در باقی عمر خود انکار کرد که آن پسربچهٔ بسیار تمیز و موقر در آن ماجرا، خود او بوده است، ولی این رویداد تأثیر عمیقی بر او گذاشت. چند سال بعد نوشت: «تنها رویارویی من با فروید تکان دهنده بود».
اوتصورکرد که روانکاوی، ناهشیار را خیلی عمیق کاوش میکند، همان کاری که فروید سعی کرد انجام دهد. آلپورت به این نتیجه رسید که روانشناسی باید به انگیزههای هشیار یا دیدنی هم توجه کند. این مسیری بود که او برای بررسی شخصیت انتخاب کرد.
بررسی صفات
آلپورت در سال ۱۹۲۲ دکترای خود را بعد از دو سال تحصیل در دوره کارشناسی ارشد، در هاروارد به انجام رساند. رساله او با عنوان «بررسی تجربی صفات شخصیت» از یک عمر کار او خبر داد و اولین پژوهشی بود که در ایالات متحده در مورد صفات شخصیت اجرا شده بود.
آلپورت پس از دریافت کمک هزینه صفر، به مدت ۲ سال با روانشناسان سرشناس در آلمان و انگلستان به تحقیق پرداخت. او در مقام مربی به هاروارد برگشت و درسی را درباره جنبههای روانشناختی و اجتماعی شخصیت ارایه داد که احتمالا اولین درس رسمی درباره این موضوع در کالج آمریکا بود. او تقریبا به مدت چهل سال در هاروارد خدمت کرد، پژوهشهایی را درباره شخصیت و روانشناسی اجتماعی انجام داد و به چند نسل از دانشجویان تدریس کرد.
آلپورت جوایز متعددی دریافت کرد که مدال طلای بنیاد روانشناسی آمریکا، جایزه خدمات برجسته علمی انجمن علمی روانشناسی آمریکا، و ریاست انجمن روانشناسی آمریکا و انجمن بررسی روانشناختی مسایل اجتماعی از آن جمله هستند.
شرح مختصری از اقدامات و زندگی نامه گوردون ویلارد آلپورت [قسمت اول]
منبع: کتاب نظریههای شخصیت


