این روزها به هر خونهای که پا میگذاریم درحال خونه تکونی و یا عوض کردن وسایلشان هستند و چقدر کم هستند افرادی که به فکر خونه تکونی دل و وجودشون از گرد و غبار بدیها و اشتباهاتشان باشند و چقدر کمتر هستن کسایی که به دنبال ایجاد تغییر و درست کردن مشکلات وجودیشان باشند. برای کمی متفاوت گذراندن این روزهای آخر سال چقدر خوب است اگر کمی هم به سلامت روان و عقایدمان توجه میکردیم و شاید خواندن این مطلب بتواند آغاز خوبی باشد.
اخیرا چگونه بودهاید؟ وقتی به ماه گذشته فکر میکنید، چند روز آن، روزهای خوشی بودهاند؟ در دانشگاه یا محل کار، چقدر احساس رضایت و نشاط کردید؟ روابط شما چگونه پیش میروند؟ آیا این روابط تجربههایی را برای شما تامین کردند که باعث شده باشند نیرومند و خشنود باشید، یا اینکه باعث شدند عمدتا احساس ناکامی کنید؟ وضعیت مالی شما چگونه است؟ سلامت شما در چه وضعیتی است؟ آینده شغلی شما چگونه است؟
با درنظر گرفتن این سوالها، ببینید آیا با هر یک از اظهارات زیر موافقید یا مخالف؟
- چند ویژگی شخصی من به قدر کافی آزارم میدهند که آرزو میکنم میتوانستم آنها را تغییر دهم.
- در روابط میان فردی، احساس انزوا و ناکامی میکنم.
- هنگام تصمیمگیریهای مهم، به قضاوت دیگران اتکا میکنم.
- اغلب قادر نیستم شرایط خود را تغییر دهم یا بهبود ببخشم.
- زندگی من بیمعنی است.
- احساس رکود شخصی دارم که اغلب مرا کسل میکند.
این شش اظهار، جنبههای سلامت روانشناختی را بیان میدارند. این جنبهها به ترتیب عبارتند از: خودپذیری، روابط میان فردی مثبت، استقلال، تسلط محیطی، مقصود در زندگی و رشد شخصی.
پاسخ شما به هر یک از مواد فوق، بیانگر طرح مجزای عملکرد خود و سلامت روانشناختی در برابر فلاکت است.
سلامت روان شناختی داشتن به معنی برخورداری از حرمت نفس، روابط مثبت، استقلال، تسلط، مقصود و مسیر رشد و ترقی است.
دنبال کردن این ویژگیها در حوزه عمل خود( Self ) است. این کاری است که خود انجام میدهد. در ادامه این شش بعد عملکرد « خود » را به صورت مشروحتر توصیف میکنیم.
- خودپذیری؛ ارزیابیهای مثبت خود
- فردی که نمره بالا میگیرد، نگرش مثبت به خود دارد؛ جنبههای متعدد خود، از جمله ویژگیهای خوب و بد را میپذیرد و درباره گذشته احساس خوبی دارد.
- فردی که نمره پایین میگیرد: از خود احساس نارضایتی دارد؛ از آنچه در گذشته رخ داده، احساس سرخوردگی میکند؛ از برخی ویژگیها ناراحت است؛ آرزو دارد با آنچه اکنون هست، متفاوت باشد.
- روابط میان فردی مثبت؛ روابط نزدیک و صمیمی با دیگران:
- فردی که نمره بالا میگیرد؛ روابط گرم، رضایت بخش و مطمئنی با دیگران دارد، به رفاه دیگران اهمیت میدهد، توانایی همدلی، محبت و صمیمیت عمیق دارد و مصالحه در روابط انسانی را درک میکند.
- فردی که نمره پایین میگیرد، روابط نزدیک و صمیمی معدودی دارد، صمیمی و روراست بودن با دیگران و اهمیت دادن به آنها را دشوار میداند، در روابط میان فردی منزوی و ناکام است و برای نگهداری روابط مهم با دیگران تمایلی به مصالحه ندارد.
- استقلال، خودمختاری و علیت شخصی:
- فردی که نمره بالا میگیرد، خودمختار است، میتواند در برابر فشارهای اجتماعی برای فکر و عمل کردن به شیوههای خاص مقاومت کند، رفتار را از درون تنظیم میکند و خود را با معیارهای شخصی ارزیابی میکند.
- فردی که نمره پایین میگیرد، به انتظارات و ارزیابیهای دیگران اهمیت میدهد، برای تصمیمگیریهای مهم به قضاوت دیگران متکی است؛ برای فکر و عمل کردن به شیوههای خاص، از فشارهای اجتماعی پیروی میکند.
- تسلط محیطی: احساس کارآمدی در تسلط یافتن بر شرایط و چالشها:
- فردی که نمره بالا میگیرد، در مدیریت محیط، احساس تسلط و شایستگی دارد؛ چند فعالیت بیرونی را بهطور همزمان به شیوه موثری مدیریت میکند؛ از فرصتهای پیرامون خود استفاده موثر میکند؛ موقعیتهای مناسبی را برای نیازها و ارزشهای شخصی بهوجود میآورد.
- فردی که نمره پایین میگیرد، در مدیریت کارهای روزمره مشکل دارد؛ احساس میکند نمیتواند موقعیت پیرامون خود را تغییر دهد یا بهبود ببخشد؛ از فرصتهای پیرامون خود آگاه نیست؛ از احساس کنترل بر دنیای بیرونی برخوردار نیست.
- مقصود در زندگی، احساس معنی که به زندگی جهت و هدف میبخشد:
- فردی که نمره بالا میگیرد، در زندگی هدف و احساس رهنمود داشتن میکند؛ احساس میکند که در زندگی حال و گذشته معنی وجود دارد؛ عقایدی دارد که به زندگی مقصود میدهند؛ برای زندگی هدف و برنامه دارد.
- فردی که نمره پایین میگیرد، در زندگی احساس معنی نمیکند؛ هدفها و برنامههای معدودی دارد؛ احساس رهنمود داشتن نمیکند؛ در گذشته مقصودی نمیبیند؛ عقایدی ندارد که به زندگی معنی بدهند.
- رشد شخصی، مسیر رشدی که ویژگی آن پیشرفت و ترقی است:
- فردی که نمره بالا میگیرد: خود ( Self ) را به صورتی که رشد میکند و گسترش مییابد در نظر میگیرد؛ پذیرای تجربههای تازه است؛ احساس تحقق بخشیدن به احساس خود را دارد؛ با گذشت زمان در خود و رفتار بهبود میبیند؛ به شیوهای تغییر میکند که بیانگر خودآگاهی و اثربخشی بیشتر است.
- فردی که نمره پایین میگیرد، احساس رکود شخصی میکند؛ با گذشت زمان احساس بهبود و گسترش نمیکند؛ احساس کسالت میکند؛ احساس میکند قادر نیست نگرشها و رفتارهای جدیدی را پرورش دهد.
خود:
در تحلیل انگیزش خود ( Self ) و تلاشهای آن، چهار مسئله مهم وجود دارد ( بامیستر، ۱۹۸۷):
- توصیف یا آفریدن خود: هنگام توصیف یا آفریدن خود، از خود میپرسیم کیستیم؟ چگونه دیگران ما را میبینند؟ چه شباهت و تفاوتی با دیگران داریم؟ و آیا میتوانیم فردی شویم که دوست داریم باشیم؟ ما این سوال اساسی را میپرسیم :« من کیستم ؟». توصیف یا آفریدن خود نشان میدهد که چگونه خودپنداره رفتار را نیرومند و هدایت میکند. برخی جنبههای توصیف خود صرفا به ما نسبت داده شدهاند( مثل جنسیت )، ولی جنبههای دیگر باید از طریق پیشرفت و انتخاب ( مثل شغل، دوستان، ارزشها ) بهدست آیند.
- کشف کردن و پرورش دادن استعداد شخصی: ما برای پی بردن به خود و پرورش دادن آن، آنچه ما را جلب میکند و نمیکند، کاوش میکنیم، ارزشهای افرادی را که محترم میشماریم درون سازی میکنیم، تلاش میکنیم مقصود و معنی بیافرینیم. میخواهیم استعدادهای خود را کشف کنیم و پرورش دهیم و وقت خود را صرف پرورش دادن برخی مهارتها و روابط به جای مهارتها و روابط دیگر میکنیم. ما میپرسیم:« هدفهای من کدامند ؟». کشف کردن و پرورش دادن استعداد خود، عاملیت را منعکس و ایجاب میکند. عاملیت یعنی یک عامل ( خود ) قدرت و قصد عمل کردن را دارد. عاملیت، انگیزش فطری درون خود را آشکار میسازد، بنابراین، نیروی انگیزشی طبیعی درون فرد را انتقال میدهد.
- مدیریت و تنظیم خود: ما برای مدیریت و تنظیم خود، به قابلیتهای خویش فکر میکنیم، هدفهای بلند مدتی را برای دنبال کردن تعیین مینماییم، برنامهها و راهبردهای بلند مدت را اجرا میکنیم، نحوه به انجام رساندن هدفهای خود را زیر نظر میگیریم و برای رسیدن به هدفهای بلند مدت و عملکرد بهتر در آینده، تنظیمهای لازم را انجام میدهیم. ما میپرسیم:« آیا میتوانم اِعمال کنترل کنم ؟». مدیریت یا تنظیم خود نشان میدهد که چگونه خود تنظیمی احتمال عملکرد شایسته را بیشتر میکند. خود به جای اینکه به صورت تکانشی عمل کند، میتواند ارضا را به تاخیر اندازد و جلوی پاداشهای کوتاه مدت و وسوسه را بگیرد تا هدفهای بلند مدتی را دنبال کند که بزرگتر و خشنودکنندهترند.
- ربط دادن خود به جامعه: ما برای ربط دادن خود به جامعه، به جایگاه خویش در دنیای اجتماعی و اینکه چه نقشهایی برای ما فراهم هستند ( و نیستند )، میاندیشم، ما میپرسیم:« نقش من چیست؟». ربط دادن خود با جامعه نشان میدهد که چگونه هویت رفتار را هدایت و نیرومند میکند و نگه میدارد. جامعه از لحاظ نقشهایی که ترغیب میکند یا حتی به افراد اجازه میدهد تا آنها را دنبال کنند، تا اندازهای خشک و انعطاف ناپذیر، ولی از جهات دیگر انعطاف پذیر است. جامعه در تعیین اینکه چه کسی همسر فرد خواهد بود و چه نقشهای اجتماعی اختیار خواهند داشت (مثل دانشجو، مادر، سیاستمدار، معلم)، مقداری حق انتخاب و مسئولیت شخصی به فرد میدهد.
سلامت روان از دیدگاه آلبرت الیس:
الیس، اصول سیزدهگانهای را به مثابه معیارهایی برای سلامت روان در نظر گرفته است؛ این اصول عبارتند از: نفع شخصی، رغبت اجتماعی، خودفرمانی، انعطاف پذیری، پذیرش عدم اطمینان، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی، پذیرش خود، خطر کردن و لذتگرایی بلندمدت پایا ( خدارحیمی، ۱۳۷۴).
به نظر الیس انسانهای سالم فاقد این باورهای غیر منطقی هستند:
- امیال اساسی انسان، مثل امیال شهوانی و جنسی به این دلیل نیاز تلقی میشوند که ما آنها را نیاز تعریف میکنیم ( درحالی که آنها ترجیحات ما هستند).
- ما نمیتوانیم برخی رویدادها را تحمل کنیم؛ خواه اين رويدادها، اجبار به انتظار كشيدن در صف باشد يا مواجه شدن با انتقاد، يا طرد (درحالی که این رویدادها را میتوان تحمل کرد).
- موفقيتها و شكستهای ما با ويژگيهای خاصي مانند هوش، ارزش ما را به عنوان انسان مشخص ميكنند.
- دنيا بايد با ما عادلانه برخورد كند؛ گويي كه دنيا ميتواند از اميال ما پيروی كند.
- ما بايــد رضايت ديگران را جلب كنيم؛ گويي هستي ما به آنها بستگي دارد.
- برخي افراد، رذل يا شرورند و بايد به خاطر شرارتشان تنبيه شوند؛ گويي ما ميتوانيم بيارزش بودن انسان را ارزيابی كنيم.
- وقتي اوضاع آن گونه كه ما دوست داريم نيست، گويي مفهوم وحشتناک بودن را ميتوان به صورت تجربي تعريف كرد.
- اگر فكر نميكرديم كه اوضاع وحشتناک است يا اگر به دليل خشم يا اضطراب ناراحت نبوديم، نميتوانستيم عمل كنيم.
- چيزهاي زيانبخشي مانند سـيگار يا مواد مخدر، خوشي زندگي را بيشتر ميكنند؛ يا مصرف اين مواد زيان آور، صرفاً به ايـن دليل ضرورت دارد كه گذراندن زندگي بدون آنها ممكن است برای مدتي ناخوشايند باشد.
- عامل بيروني موجب شادي آنان ميشود و ما نميتوانيم احساساتمان را كنترل كنيم.
- سابقه و گذشـتهی فرد تنها عامل تعيين كننده مهم رفتار فعلي اوست؛ گويي چيزي كه زماني زندگي فرد را به شدت تحت تـأثير قرارداده است، براي هميشه بر آن تأثير دارد.
- عقايــدي كه در كودكي آموختهايم؛ خــواه عقايد مذهبي، خــواه اخلاقي، يا سياسي مي توانند راهنماي خوبي براي بزرگسالي باشند؛ حتي اگر تعصبآميز يا افسانهاي باشند( پروچاسکا، ۱۹۹۹).
سلامت روان از دید اریک فرام
فرام تصوير روشني از شخصيت سالم به دست ميدهد؛ چنين انساني بهطور عميق عشق ميورزد، آفريننده است، قوه تعقلش را كاملاپرورانده است، جهان و خود را بهطور عيني ادراک ميكند، حس هويت پايدار دارد، با جهان در پيوند است و در آن ريشه دارد، حاكم و عامل خود و سرنوشت خويش است. فرام سلامت شخصيت را در گروی جهتگيري بارور ميداند. او با كاربرد واژه جهتگيــري، اين نكته را بيان ميكند كه جهتگيري، گرايش با نگرش كلی، يكی اســت كه همه جنبههاي زندگي، يعني پاسخهای فكری، عاطفی و حسی به مردم و موضوع و رويدادها را، خواه در جهان و خواه در خود در برميگيرد. بارور بودن يعني به كار بستن همه قدرتها و استعدادهای بالقوه خويش. چهار جنبه شخصيت سالم در روشن ساختن مرام فرام از جهتگيری بارور مؤثر است. اين چهار جنبه عبارتاند از: عشق بارور، تفکر بارور، خوش بختی و وجدان اخلاقی. لازمه عشق بارور، رابطه آزاد و برابر بشری است. طرفین رابطه میتوانند فردیتشان را حفظ کنند. عشق بارور از چهتر ویژگی برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت، تفکر بارور، مستلزم هوش، عقل و عینیت است. خوشبختی، بخش جداییناپذیر و پیامد زیستن در سوی موافق جهتگیری بارور و همراه همهی فعالیتهای زایاست. فرام میان دو نوع وجدان اخلاقی، که عبارتند از: وجدان اخلاقی قدرتگرا و وجدان اخلاقی انسانگرا، تفاوت قائل است. او اولی را نمایانگر قدرت خارجی درونی شده میداند، که رفتار شخص را هدایت میکند و دومی را تداعی خود تلقی میکند، که از تاثیر عامل خارجی آزاد است. عشق از نوع بودن، بهترین نوع عشق است نه از نوع داشتن( فرام، ترجمهی پوری سلطانی، ۱۳۶۲و گنجی، ۱۳۷۶ ).
منابع:
- ریو، جان مارشال (۲۰۱۵). انگیزش و هیجان. ترجمه یحیی سید محمدی(۱۳۹۷). تهران:نشر ویرایش.
- لطافتی بریس، رامین (۱۳۹۰)، معیارهای سلامت روان، مجله رشد،۶(۴). ۳۶-۳۲.